نعت فاعلی است از ادحال، به معنی مخادعه و مراوغه و مماکسه و پوشاندن و مستور داشتن واقعیت و به خلاف آن اظهاری کردن. رجوع به ادحال شود، آنکه درمی آید و پنهان می گردد در نقب. (ناظم الاطباء) : أدحل، دخل فی الدحل. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به ادحال شود
نعت فاعلی است از ادحال، به معنی مخادعه و مراوغه و مماکسه و پوشاندن و مستور داشتن واقعیت و به خلاف آن اظهاری کردن. رجوع به ادحال شود، آنکه درمی آید و پنهان می گردد در نقب. (ناظم الاطباء) : أدحل، دخل فی الدحل. (اقرب الموارد) (متن اللغه). رجوع به ادحال شود
آشیان کتو. ج، مفاحص. (مهذب الاسماء). خانه مرغ سنگخوار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پیش آسیب صواعق حادثات چه بنگه موری و چه تخت هواپیمای سلیمانی چه مفحص قطاتی، چه قلۀ قاف سیمرغی. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 10). پیش صدمۀ زلزال آفات که هادم اللذات است... چه خان عنکبوتی چه بارۀ اسکندری چه مفحص قطاه چه قیصریه و قصر قیصری. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 58)
آشیان کتو. ج، مفاحص. (مهذب الاسماء). خانه مرغ سنگخوار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پیش آسیب صواعق حادثات چه بنگه موری و چه تخت هواپیمای سلیمانی چه مفحص قطاتی، چه قلۀ قاف سیمرغی. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 10). پیش صدمۀ زلزال آفات که هادم اللذات است... چه خان عنکبوتی چه بارۀ اسکندری چه مفحص قطاه چه قیصریه و قصر قیصری. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 58)
مغلوب در قرعه کشی. (از ناظم الاطباء) : ’فساهم فکان من المدحضین’. (قرآن 141/37). گفتند یونس با ایشان قرعه ای زد از جمله مدحضان آمد، یعنی از جمله مقروعان آمد و مغلوبان. (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 450)
مغلوب در قرعه کشی. (از ناظم الاطباء) : ’فساهم فکان مِن َ المدحِضین’. (قرآن 141/37). گفتند یونس با ایشان قرعه ای زد از جمله مدحضان آمد، یعنی از جمله مقروعان آمد و مغلوبان. (تفسیر ابوالفتوح رازی ص 450)
کسی که لغزاند پای را. (آنندراج). مزلق. (از متن اللغه) ، باطل کننده. (آنندراج). آنکه باطل و بی حاصل می کند. (ناظم الاطباء). ابطال کننده حجت را. (از اقرب الموارد) ، آنکه می چرخاند کعبتین را پس از انداخته شدن. ج، مدحضون. (ناظم الاطباء)
کسی که لغزاند پای را. (آنندراج). مزلق. (از متن اللغه) ، باطل کننده. (آنندراج). آنکه باطل و بی حاصل می کند. (ناظم الاطباء). ابطال کننده حجت را. (از اقرب الموارد) ، آنکه می چرخاند کعبتین را پس از انداخته شدن. ج، مدحضون. (ناظم الاطباء)
نرم و تابان گرداننده. (آنندراج) : دلصت الدرع، لیّنتها و ملّستها، برقتها وذهبتها. (از متن اللغه). رجوع به تدلیص شود، جماع کننده در خارج فرج. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). نعت فاعلی است از تدلیص. رجوع به تدلیص شود
نرم و تابان گرداننده. (آنندراج) : دلصت الدرع، لیّنتها و ملّستها، برقتها وذهبتها. (از متن اللغه). رجوع به تدلیص شود، جماع کننده در خارج فرج. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). نعت فاعلی است از تدلیص. رجوع به تدلیص شود