جدول جو
جدول جو

معنی مدالک - جستجوی لغت در جدول جو

مدالک
(مُ لِ)
مماطله کننده. (از متن اللغه). رجوع به مدالکه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مالک
تصویر مالک
(پسرانه)
ارباب، از نامهای خداوند، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهالک
تصویر مهالک
مهلکه ها، جاهای هلاک شدن، محل های نیستی و تباهی، جمع واژۀ مهلکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدال
تصویر مدال
نشان فلزی که برای قدردانی از خدمات کسی به او اعطا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسالک
تصویر مسالک
مسلک ها، راه ها، روش ها، طریقه ها، جمع واژۀ مسلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدارک
تصویر مدارک
مدرک ها، سندها یا نوشته هایی که دلیل چیزی است مثلاً مدرکهای تحصیلی، چیزهایی که وجود چیزی را تایید می کند مثلاً مدرک جرم، ادراک شدنی ها، قابل درک ها، جمع واژۀ مدرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممالک
تصویر ممالک
مملکت ها، کشورها، پادشاهی ها، قلمرو پادشاهی ها، جمع واژۀ مملکت
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لِ)
جمع واژۀ مهلکه و مهلکه و مهلکه. دشتها و بیابانها. (از منتهی الارب). بیابانها. (از اقرب الموارد) ، جاهای هولناک و خطرناک. (ناظم الاطباء). مواضع هلاک. (از اقرب الموارد). جاهای هلاک. (آنندراج) (غیاث اللغات) : چون چیپال آن حال مشاهدت کرد و ممالک خویش به کلی مهالک یافت... سرآسیمه و متحیر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 40). خدای تعالی ذات شریف و نفس نفیس او از آفت آن مسافت و مهالک آن مسالک نگاه داشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 288)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ مملکه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). کشورها: تا اغلب ممالک عالم در ضبط خویش آورد. (کلیله و دمنه).
- مسالک و ممالک، راهها و کشورها. اصطلاحاً جغرافیا: هرکه کتاب مسالک و ممالک خوانده است و طول و عرض این دیار بشناخته بر وی پوشیده نماند... (کلیله و دمنه). رجوع به مسالک و ممالک شود.
، مقامهای پادشاهی. (غیاث اللغات). پادشاهیها، سرزمینها. ایالات. ولایات: ترکمانان در حدود ممالک بپراکندند و شهر تون غارت کردند. (تاریخ بیهقی ص 527). همه را از نواحی ممالک خویش بیرون کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
کسری از این ممالک و صد کسری و قباد
خطوی از این مسالک و صد خطۀ ختا.
خاقانی.
چو شد کار ممالک برقرارش
قوی تر گشت روز از روزگارش.
نظامی.
مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرت ایشان مشورت کردند. (گلستان سعدی).
پادشاهی که یار درویش است
پاسبان ممالک خویش است.
سعدی (صاحبیه).
تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گلستان). وزراء و مستوفیان و... مباشرین موقوفات خاصه و ممالک، همگی محاسبه خود را به دفتر موقوفات رسانیده... (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 44).
- ممالک ستان، ستاننده و گیرندۀ کشورها و سرزمینها. کشورستان:
زلف تو شیطان ملایک فریب
روی تو سلطان ممالک ستان.
خاقانی.
- ممالک سوز، سوزندۀ کشورها و سرزمینها. کشورسوز. جهان سوز:
عدل شمعی بود جهان افروز
هم شه آتشی ممالک سوز.
سنائی.
- ممالک شکار، شکارکننده کشورها و سرزمینها. کشورگیر. جهانگیر:
شاه ملایک شعار، شیر ممالک شکار
خسرو اقلیم بخش، رستم توران ستان.
خاقانی.
- ممالک محروسه، مجموع ایالات و ولایات ایران. کشور ایران (در عهد صفویه و قاجاریه تا اوایل مشروطه این اصطلاح رایج بود و روی تمبر پست نوشته می شد پست محروسۀ ایران) : عساکر نصرت مآثر سواد ارقام تنخواه مواجب خود را که به ممالک محروسه می فرستادند به مهر قاضی عسکر می رسانیدند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 4).
- ممالک مدار، جهان مدار:... یعنی حضرت عالی منزلت ممالک مدار. (حبیب السیر چ تهران ج 3 ص 1)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ مسلک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مسلک شود. راهها. طرق. طریقها: ضبط مسالک و حفظ ممالک... به سیاست منوط. (کلیله و دمنه). امروز افضل پادشاهان وقت است به اصل و نسب... و امن داشتن مسالک و ساکن داشتن ممالک به رأی راست و خرد روشن. (چهارمقاله ص 2).
کسری از این ممالک و صد کسری و قباد
خطوی از این مسالک وصد خطۀ ختا.
خاقانی.
از مشارق ممالک و مطالع مسالک او شموس انصاف... را طلوع داد. (سندبادنامه ص 8).
و آن دگر مشرف ممالک بود
باژخواه همه مسالک بود.
نظامی.
- مسالک و ممالک، راهها و مملکتها. طرق و بلدان.
- علم مسالک و ممالک، جغرافیا. علم جغرافیا.
- کتب مسالک و ممالک، کتب جغرافیا: و اندرکتاب مسالک و ممالک آورده است... (تاریخ بخارا ص 22، 23). هر که کتاب مسالک و ممالک خوانده است و طول و عرض این دیار بشناخته بر وی پوشیده نماند. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جای های کارزار. (منتهی الارب). مواضع قتال. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) ، مدالث الوادی، آب رورودها. (منتهی الارب). مدافع سیل در وادی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ مدلجه و مدلجه. (ناظم الاطباء). رجوع به مدلجه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ مدرک. رجوع به مدرک شود، اسناد و اوراق رسمی یا معتبر. اسناد و اوراقی که در ادارات یا محاکم مورد لزوم و قبول باشد: مدارک ثبت نام، مدارک تحصیلی، مدارک ازدواج، حواس پنجگانه. (فرهنگ فارسی معین) ، مآخذ. (یادداشت مؤلف). منابع.
- مدارک الشرع، مواضع طلب ادراک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دارادار نمودن حق کسی را. (از منتهی الارب). حق کسی مدافعت کردن. (تاج المصادر بیهقی). مماطله کردن. (متن اللغه) (اقرب الموارد). فهو مدالک، الحاح و پافشاری کردن در تقاضا. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ لَ)
ثدی مدملک، پستان گرد و برآمده. (از متن اللغه) ، حجر مدملک، سنگ تابان گرد. مخلق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سهم مدملک، تیر راست درست پی پیچیده. (منتهی الارب). مخلق. (متن اللغه) ، نصل مدملک،پیکان گرد تابان. (منتهی الارب). مفتول معصوب. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، حافر مدملک، سم لغزان گرد. (منتهی الارب) ، رجل مدملک الرأس، صاحب کلۀ بزرگ و گرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
خصم مداعک، دشمنی سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شدید الخصومه. (متن اللغه). مدعک. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مداعک
تصویر مداعک
دشمن سر سخت
فرهنگ لغت هوشیار
سکه مانندی است که به یادگار در واقعه مهمی یا به پاس خدمت شخصی بزرگ ساخته میشود، آویزه، نشان، نشان افتخار
فرهنگ لغت هوشیار
دشتها و بیابانها، جاهای هولناک و خطرناک، مواضع هلاک، جمع مهلکه، میر گاهان کشتگاهان میدان جنگ جمع مهلکه: جایهای هلاکت: (و مهاجات شعراء را از اسباب مهالک ممالک سالفه و امم ماضیه شمرده اند)، بیابانها: (و مسالک و ممالک امن گشاده داریم تا تجار فارغ و ایمن شد و آمدی می نمایند)، میدانهای جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مملکت، کشورها، جمع مملکه، کشور ها استان ها، جمع مملکت: کشورها، ایالات ولایات: (هنوزاحوال ممالک خوارزم و خراسان در سلک اطراد منتظم بود) (المعجم. چا. دانشگاه. 2) یا ممالک محروسه ایران. مجموع ایالات و ولایات ایران کشورایران (در عهد صفویه و قاجاریه تا اوایل مشروطه این اصطلاح رایج بود و روی تمبرها نوشته میشد: (پست ممالک محروسه ایران)
فرهنگ لغت هوشیار
راهها، طرق، طریقها، جمع مسلک، راه ها روش ها جمع مسلک: مسلکها راهها: امروز افضل پادشاهان وقت است باصل و نسب... و امن داشتن مسالک و ساکن داشتن ممالک برای راست و خرد روشن، طریقه های دینی سیاسی حزبی. یا مسالک و ممالک. راهها و کشورها، جغرافی جغرافیا: و اندر کتاب مسالک و ممالک آورده است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مدرک، تزده ها، گواهینامه ها، سهش های پنجگانه جمع مدرک: حواس پنجگانه، سندها: مدارک تحصیلی
فرهنگ لغت هوشیار
خداوند، کسی که دارای چیزی باشد و بتواند در آن تصرف کند، خداوند و صاحب و متصرف و دارنده، خداوند رب، دارا و دارنده خویشنیتار خاوند دارا داشتار دارناک، فرمانروا کسی که چیزی را دارا باشد و تواند در آن تصرف کند خداوند دارا صاحب جمع مالکین: خطی طلب که توی مالک ممالک قرب کجا بری دم مردن قباله املاک ک (وحشی. چا. امیر کبیر. 226)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهالک
تصویر مهالک
((مَ لِ))
جمع مهلکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالک
تصویر مالک
((لِ))
صاحب، دارنده، حاکم، پادشاه، نگهبان دوزخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدال
تصویر مدال
((مِ))
نشان، نشان افتخار، نشان فلزی که برای قدردانی از خدمات کسی به او اعطا می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدارک
تصویر مدارک
((مَ رِ))
جمع مدرک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممالک
تصویر ممالک
((مَ لِ))
جمع مملکت، مملکت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مسالک
تصویر مسالک
((مَ لِ))
جمع مسلک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدارک
تصویر مدارک
دستک ها
فرهنگ واژه فارسی سره
مهلکه ها، خطرزارها، ورطه ها، بیابان ها، میدانهای جنگ، مصافگاهها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مملکت ها، کشورها، ایالات، ایالت ها، ولایات، ولایت ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اسناد، سندها، مدرک ها، گواهی نامه ها، دیپلم ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مسلک ها، طریقه ها، آئین ها، راهها، جغرافیا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پشتیبان، مراقب و مواظب
فرهنگ گویش مازندرانی