جدول جو
جدول جو

معنی مدافعات - جستجوی لغت در جدول جو

مدافعات
(مُ فَ / فِ)
جمع واژۀ مدافعه. رجوع به مدافعه شود، مجموعۀ مطالبی که وکیل مدافع در دادگاه برای تبرئۀ موکل خود، یا یکی از طرفین دعوا ایراد و ارائه می کند
لغت نامه دهخدا
مدافعات
جمع مدافعه
تصویری از مدافعات
تصویر مدافعات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مواقعات
تصویر مواقعات
جنگ ها، زد و خورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور، نبرد، پیکار، رزم، کارزار، آورد، کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود، بن مضارع جنگیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدافعت
تصویر مدافعت
یکدیگر را راندن و دور کردن، از کسی حمایت و طرف داری کردن، دفاع کردن، سهل انگاری در انجام کاری، تعلّل کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ضَ)
جمع واژۀ مواضعه. (ج مواضعت و مواضعه) به معنی قرارها و قرار نهادن ها و موافقتها و سازواریها و نهادنیها و قراردادها. (یادداشت مؤلف). قراردادها و گفتگویهای با هم. (ناظم الاطباء) : بوسهل زوزنی بود در آن میانه، کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). و رجوع به مواضعت و مواضعه شود، اصطلاحات. مصطلحات. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
مکرها و فریب ها. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ)
جمع واژۀ مشافهت: و استادم بونصر نامه ها و مشافهات نسخت کرد و نبشته آمد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 376). و ابوالعلا به دیوان وزارت آمد و نامه ها و مشافهات استادم بستد و بخواند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 509). و رجوع به مدخل بعد و مشافهه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ)
جمع واژۀ مداعبه. رجوع به مداعبه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ / خِ)
جمع واژۀ مداخله. رجوع به مداخله و مداخلت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ عَ)
درنگی. تکاهل. مسامحت در ادای دین. (ناظم الاطباء). مماطله. دفعالوقت کردن. مخالفت کردن: مصرح گفته آمده است که اگر آنچه مثال دادیم به زودی آن را امضا نباشد و به تعلل و مدافعتی مشغول شده آیدناچار ما را باز باید گشت. (تاریخ بیهقی ص 74). ثقات... گفتند روی ندارد فرستادن و در این مدافعت می رفت. (تاریخ بیهقی). چون دانستند که از مدافعت فایده نخواهد بود. (جهانگشای جوینی) ، مقاومت. مزاحمت. بازداشتگی. ممانعت. (ناظم الاطباء). جلوگیری. دفع کردن. ممانعت کردن. بازداشتن. رجوع به مدافعه شود: پنج فیل با فوجی از مردان کار به مدافعت ایشان فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 426). می خواست تا به مدافعت لشکر اسلام بایستد و نگذارد که کسی از آب بگذرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 425) ، راندگی. ردکردگی. از خود دورکردگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
جمع واژۀ دافعه
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
جمع واژۀ مسافحه: و آتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لامتخذات أخدان. (قرآن 25/4). رجوع به مسافحه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
مأخوذ از تازی، جماعها و مقاربتها. (ناظم الاطباء). مجامعت ها. و رجوع به مجامعت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ / فِ)
عرض داشتها که به خدمت بزرگان نویسند. (غیاث اللغات). جمع واژۀ مرافعه. رجوع به مرافعت و مرافعه و مرافعه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
تپه ها. پشته ها. بلندیها
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ)
جمع واژۀ مواقعه و مواقعت. (یادداشت مؤلف). رجوع به مواقعه و مواقعت شود
لغت نامه دهخدا
مطالعات در فارسی، جمع مطالعه، باز خوانی ها آگاهیدن ها بررسی ها باز نگری ها جمع مطالعه: ... شامل فواید بسیار در مطالعات مربوط بتاریخ ادب پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواضعات
تصویر مواضعات
جمع مواضعت (مواضعه) قرار نهادنها، قراردادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منازعات
تصویر منازعات
جمع منازعه، ستیزه ها جمع منازعه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معافیه، باز بخشودگان جمع معافیه املاک و مستغلاتی که ازپرداخت مالیات معاف اند: در هنگام خروج آن حضرت و آغاز نشو و نمای این دولت صوفیان مذکور بمعافیات و سیور غالات سرافرازی یافته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفوعات
تصویر مدفوعات
جمع مدفوعه، پلیدی جمع مدفوعه (مدفوع)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرتفعه، بلندی ها کوه ها تپه ها جمع مرتفعه (مرتفع) : بلند شونده ها، کوهها و تپه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافقات
تصویر مرافقات
جمع مرافقه، همراهی ها همگامی ها سازگاری ها جمع مرافقه (مرافقت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخادعات
تصویر مخادعات
جمع مخادعه، فریبکاری ها دو رنگی ها جمع مخادعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداخلات
تصویر مداخلات
جمع مداخله، در آمدن ها پا در میانی ها جمع مداخله
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مدافع، پسسیماران پافنداران جمع مدافع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترافعات
تصویر ترافعات
جمع ترافع
فرهنگ لغت هوشیار
مدافعه: خداوند عالم را بمرافعت و مخالفت ایشان رکاب همایون بباید رنجانید و کار دشمن ضعیف داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافعات
تصویر مرافعات
جمع مرافعه، داد خواهی ها ستیزها کشمکش ها جمع مرافعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدافعات
تصویر تدافعات
جمع تدافع
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مراجعه، بازگشت ها سرزدن ها جمع مراجعه: روز بروز مراجعات مردم زیادتر میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرافدات
تصویر مرافدات
((مُ فَ یا فِ))
معاونت کردن، یاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطالعات
تصویر مطالعات
((مُ لِ))
جمع مطالعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطالعات
تصویر مطالعات
پژوهش ها
فرهنگ واژه فارسی سره
ایمنی، مصونیّت
دیکشنری اردو به فارسی