جنگ ها، زد و خورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور، نبرد، پیکار، رزم، کارزار، آورد، کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود، بن مضارع جنگیدن
جَنگ ها، زد و خورد و کشتار میان چند تن یا میان سپاهیان دو کشور، نبرد، پیکار، رزم، کارزار، آورد، کشمکش میان رقیبان برای دستیابی به اهداف مورد نظر خود، بن مضارعِ جنگیدن
جمع واژۀ مواضعه. (ج مواضعت و مواضعه) به معنی قرارها و قرار نهادن ها و موافقتها و سازواریها و نهادنیها و قراردادها. (یادداشت مؤلف). قراردادها و گفتگویهای با هم. (ناظم الاطباء) : بوسهل زوزنی بود در آن میانه، کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). و رجوع به مواضعت و مواضعه شود، اصطلاحات. مصطلحات. (یادداشت مؤلف)
جَمعِ واژۀ مواضعه. (ج ِ مواضعت و مواضعه) به معنی قرارها و قرار نهادن ها و موافقتها و سازواریها و نهادنیها و قراردادها. (یادداشت مؤلف). قراردادها و گفتگویهای با هم. (ناظم الاطباء) : بوسهل زوزنی بود در آن میانه، کار و بار همه وی داشت و مصادرات و مواضعات مردم... همه او می کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 145). و رجوع به مواضعت و مواضعه شود، اصطلاحات. مصطلحات. (یادداشت مؤلف)
جمع واژۀ مشافهت: و استادم بونصر نامه ها و مشافهات نسخت کرد و نبشته آمد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 376). و ابوالعلا به دیوان وزارت آمد و نامه ها و مشافهات استادم بستد و بخواند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 509). و رجوع به مدخل بعد و مشافهه شود
جَمعِ واژۀ مشافهت: و استادم بونصر نامه ها و مشافهات نسخت کرد و نبشته آمد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 376). و ابوالعلا به دیوان وزارت آمد و نامه ها و مشافهات استادم بستد و بخواند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 509). و رجوع به مدخل بعد و مشافهه شود
درنگی. تکاهل. مسامحت در ادای دین. (ناظم الاطباء). مماطله. دفعالوقت کردن. مخالفت کردن: مصرح گفته آمده است که اگر آنچه مثال دادیم به زودی آن را امضا نباشد و به تعلل و مدافعتی مشغول شده آیدناچار ما را باز باید گشت. (تاریخ بیهقی ص 74). ثقات... گفتند روی ندارد فرستادن و در این مدافعت می رفت. (تاریخ بیهقی). چون دانستند که از مدافعت فایده نخواهد بود. (جهانگشای جوینی) ، مقاومت. مزاحمت. بازداشتگی. ممانعت. (ناظم الاطباء). جلوگیری. دفع کردن. ممانعت کردن. بازداشتن. رجوع به مدافعه شود: پنج فیل با فوجی از مردان کار به مدافعت ایشان فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 426). می خواست تا به مدافعت لشکر اسلام بایستد و نگذارد که کسی از آب بگذرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 425) ، راندگی. ردکردگی. از خود دورکردگی. (ناظم الاطباء)
درنگی. تکاهل. مسامحت در ادای دین. (ناظم الاطباء). مماطله. دفعالوقت کردن. مخالفت کردن: مصرح گفته آمده است که اگر آنچه مثال دادیم به زودی آن را امضا نباشد و به تعلل و مدافعتی مشغول شده آیدناچار ما را باز باید گشت. (تاریخ بیهقی ص 74). ثقات... گفتند روی ندارد فرستادن و در این مدافعت می رفت. (تاریخ بیهقی). چون دانستند که از مدافعت فایده نخواهد بود. (جهانگشای جوینی) ، مقاومت. مزاحمت. بازداشتگی. ممانعت. (ناظم الاطباء). جلوگیری. دفع کردن. ممانعت کردن. بازداشتن. رجوع به مدافعه شود: پنج فیل با فوجی از مردان کار به مدافعت ایشان فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 426). می خواست تا به مدافعت لشکر اسلام بایستد و نگذارد که کسی از آب بگذرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 425) ، راندگی. ردکردگی. از خود دورکردگی. (ناظم الاطباء)
جمع معافیه، باز بخشودگان جمع معافیه املاک و مستغلاتی که ازپرداخت مالیات معاف اند: در هنگام خروج آن حضرت و آغاز نشو و نمای این دولت صوفیان مذکور بمعافیات و سیور غالات سرافرازی یافته اند
جمع معافیه، باز بخشودگان جمع معافیه املاک و مستغلاتی که ازپرداخت مالیات معاف اند: در هنگام خروج آن حضرت و آغاز نشو و نمای این دولت صوفیان مذکور بمعافیات و سیور غالات سرافرازی یافته اند