- مد
- خیزآب، کشند
معنی مد - جستجوی لغت در جدول جو
- مد
- تار، سیم، روز ششم از هر ماه خورشیدی
- مد
- سبک و شیوه ای خاص در زندگی، پوشش، آرایش، کلام و مانند آن ها که مردم هر عصر، برای مدتی کوتاه اتخاذ می کنند، کالای رایج که برای مدتی مورد پسند مردم واقع شود
- مد
- کشیدن و طولانی کردن حرف را، و نیز به معنی بالا آمدن آب دریا مده، علامتی با این شکل (~) که بالای الف ممدوده گذاشته میشود
- مد ((مُ))
- سلیقه و روشی که باب روز است. اعم از طرز زندگی، سر و وضع ظاهری و غیره. و معمولاً گذراست و در زمان های مختلف تغییر می کند
- مد ((مَ دّ))
- کشش، کشیدگی، بالا آمدن آب دریا بر اثر جاذبه ماه و خورشید، علامتی به این شکل «،» که بالای الف ممدوده گذاشته می شود
- مد
- واحد اندازه گیری وزن که اندازۀ آن در جاهای مختلف گوناگون بوده
- مد
- مقابل جزر، بالا آمدن آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید یا ماه، در علوم ادبی علامتی به شکل « » که بالای الف یا برخی حروف دیگر می گذارند، کشیدن و دراز کردن حرف در نوشتن، کنایه از پیشکش، امتداد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پادرمیانی
ستایشگر
درنگر آوردن، درنگریستن
درنگر آوردن، درنگریستن
دلخواه
بدهکار، وام دار
آرمان شهر
گردانش، گردانندگی
گرداننده، راه بر
رسانه
الگو
به خاک سپردن
گور، آرامگاه
خوانده
داویدن
خواهان، خواستار، داونده، داومند
میهمانان، فراخواندگان
داویده
امروزین، نوین
دستک
آموزگاران
آموزشگاه
آموزگاران