روش و طریقۀ موقت که طبق ذوق و سلیقۀ اهل زمان طرز زندگی و لباس پوشیدن و غیره را تنظیم کند. باب. باب روز. آئین. (فرهنگ فارسی معین). باب. متداول. معمول. رایج. شیوۀ متداول و باب زمان در شؤون زندگی اجتماعی. - از مد افتادن، متروک و منسوخ شدن. کهنه شدن و از رواج افتادن. - از مد انداختن، کهنه و منسوخ کردن. - شیک و مد، خوش پوش. که لباس زیبا و باب روز پوشد. - مد تازه، شیوۀ جدید. - مد روز، باب روز. مورد پسند و انتخاب ابنای زمان. - مد شدن، باب شدن. متداول و معمول گشتن. - مد کردن، متداول کردن. رواج دادن