- مخیله
- پندارگاه، پنداره
معنی مخیله - جستجوی لغت در جدول جو
- مخیله
- قوۀ تخیل، تصور، مرکز تخیل در مغز
- مخیله
- قوه تخیل و تصور
- مخیله ((مُ خَ یِّ لِ))
- قوه تخیل و تصور
- مخیله ((مَ لَ یا لِ))
- گمان، پندار، کبر، تکبر، ابری که آن را بارنده گمان برند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خرفه بقله الحمقاء
قوه ای در ذهن که تخیل را ایجاد کند، قوۀ تخیل
مائله در تازی مونث مائل بنگرید به مایل مونث مایل
متخیله در فارسی مونث متخیل: پنداشته متخیله در فارسی مونث متخیل: پندار مند، ابر تن باد سار مونث متخیل جمع متخیلات. مونث متخیل جمع متخیلات، قوه ای در نفس انسان که موجب پیدایش خیال گردد و آن صورتهاء مصوره را بیکدیگر پیوند دهد سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یار کنند متخیله گویند
جنبیده حرکت کرده برفتار آمده، اقتفا کرده، خزیده (جانور)
مخالت در فارسی: گمان بردن
چای پالای، آبکش
مونث محیل زن حیله گر
آش کشک دوغ با ترفینه
رشته باریک نقره یی یا طلایی که داخل آن مجوف باشد و با آن روی پارچه نقش و نگارایجاد کنند توضیح اگر تار نقره یی و طلایی باریک باشد چنانکه در سوراخ سوزن فرورود} گلابتون {است و اگر پهن باشد} نقده {و اگر میان خالی باشد} ملیله {است (فرنظا)، حالتی است مانند حمی (تب) توضیح ایلاقی گفته حالتی است که مخالط آن حرارت است و بسر حد حمی نرسیده و با آن اعیا و کسل و بیداری و اعراض مختلفه باشد (مجمع الجوامع)
((مَ لِ))
فرهنگ فارسی معین
رشته های باریک زر و سیم که با آن ها روی یخه یا آستین یا دامن لباس نقش و نگار و زردوزی می کنند
رشته های باریک زر و سیم که با آن ها روی لباس نقش و نگار و زردوزی می کنند، نقش و نگاری که با رشته های زر و سیم در روی پارچه دوخته باشند
خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
خود بینی
جسمی باریک، استوانه ای و معمولاً فلزی، میل، میلۀ باریک فلزی برای بافتنی، میل بافتنی، در علم زیست شناسی رشته ای باریک در زیر پرچم گل، فیله
آنکه خیال می کند، خیال کننده، کنایه از آنکه تهمت می زند
پنداشته شده و خیال کرده شده
مانند میل