- مخمش
- مخدوش، خدشه دار، خراشیده
معنی مخمش - جستجوی لغت در جدول جو
- مخمش
- خراشدار خدشه وارد آمده: مخدوش: هفتاد بار توبه کند شب رسول حق تو به شکن حق است که توبه مخمش است. (دیوان کبیر)
- مخمش ((مُ خَ مَّ))
- خدشه وارد آمده، مخدوش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارچۀ لطیف نخی یا ابریشمی که پرزهای نرم دارد
عاملی که سبب تخمیر شود، تخمیر کننده، خمیرمایه
مخمر آبجو: در علم شیمی، مایعی غلیظ به رنگ زرد روشن یا خرمایی دارای مواد معدنی، پتاس، آهک، منیزی، آهن، گوگرد، اسیدفسفریک و ویتامین های مختلف که که در کارخانه های آبجوسازی تهیه می شود و مصرف دارویی دارد، کفی که از آبجو در هنگام تخمیر گرفته شود، جاندار تک سلولی که قندها در مجاورت آن الکل تولید می کنند
مخمر آبجو: در علم شیمی، مایعی غلیظ به رنگ زرد روشن یا خرمایی دارای مواد معدنی، پتاس، آهک، منیزی، آهن، گوگرد، اسیدفسفریک و ویتامین های مختلف که که در کارخانه های آبجوسازی تهیه می شود و مصرف دارویی دارد، کفی که از آبجو در هنگام تخمیر گرفته شود، جاندار تک سلولی که قندها در مجاورت آن الکل تولید می کنند
مسمطی که در هر بند آن پنج مصراع باشد، در ریاضیات پنج گوشه، در فقه ویژگی چیزی که خمس به آن تعلق می گیرد
مخراش: بنگرید به مخراش چوب سرکج، چوب خط کش چرم دوزان
خراشنده
نوعی از جامه پرز دار
پنج گوشه کرده شده، پنج رکن
تخمیر شده و سرشته شده
زرد آلو زرد آلو
((مَ مَ))
فرهنگ فارسی معین
پارچه لطیف نخی یا ابریشمی که پرزهای نرم دارد
مخمل کبریتی: مخمل دارای تار نخی و پود راه راه برجسته
مخمل کبریتی: مخمل دارای تار نخی و پود راه راه برجسته
زردآلو
تخمیر شده، سرشته شده، رسیده، پخته شده، کنایه از مفهوم، قابل درک
خراشیدگی، پوست رفتگی خاموش، ساکت، صامت
خاموش، ساکت، بی صدا، به طور آرام، ساکت باش