جدول جو
جدول جو

معنی مخمس

مخمس(مُ خَمْ مَ)
پنج گوشه. (منتهی الارب). پنج گوشه. پنج گوشه دار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پنج گوشه کرده شده. (آنندراج) (غیاث). هر چیز پنج گوشه و پنج ضلعی: چنانکه چون خطیب از منبر ذکرپیغمبر کند و صلوات دهد روی به جانب راست کند و اشاره به مقبره کند و آن خانه مخمس است. (سفرنامۀ ناصرخسرو ص 73) ، آنچه خمس بدان تعلق گرفته است. آن مال که خمس بر آن واجب شده است:
وز خمس فی و عشر زمینی که دهند آب
این از چه مخمس شد و آن از چه معشر.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 512).
، (اصطلاح بدیعی) نوعی از مسمط است که دارای پنج مصراع باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1ص 667). قسمی از شعر که دارای پنج مصرع است. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از غیاث) :
هر چند که از عنصر تحقیق جدائیم
زندانی تهمتکدۀ وهم بقائیم
حیران خیالیم مپرسید کجائیم
عمری است گرفتار دل بی سر و پائیم
تمثال چه تدبیر کند آینه دام است.
بیدل.
در عشق تو ای صنم چنانم
کز هستی خویش در گمانم
هر چند ضعیف و ناتوانم
گر دست دهد هزار جانم
در پای مبارکت فشانم.
؟ (از فرهنگ علوم نقلی سیدجعفر سجادی).
، (اصطلاح علم جفر) اطلاق می شود بر وفقی که مشتمل بر بیست و پنج مربع کوچک باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 422) ، (اصطلاح موسیقی) نام نوعی از اصول موسیقی که به هندی آن را تال گویند و نزد عجم اصول هفده است، چنانکه مخمس و ترکی و دو یک و دور و ثقیل و خفیف و چهارضرب و درفشان و مأتین و ضرب الفتح و اصول فاخته و چنبر و نیم ثقیل و ازفر و ارصد و رمل و هزج. (آنندراج) (غیاث). قسمی از اصول موسیقی. (ناظم الاطباء) ، اصطلاحی در بحور اصول و حرکات موسیقی که ده ضرب دارد که بم پنج ضرب و زیر هم پنج ضرب و رجوع به بهجت الروح چ بنیاد فرهنگ شود، (در اصطلاح علم مکانیک) نوعی از جرثقیل است که بوسیلۀآن اجسام سنگین را از زمین بلند می کنند و دارای چرخهای متعدد است. (از المنجد) ، پنج ضلعی منتظم. نزد مهندسان اطلاق می شود بر شکلی مسطح که احاطه کند آن را پنج ضلع متساوی و اگر اضلاع متساوی نباشد آن شکل را مخمس نتوان خواند بلکه آن را ذوخمسه اضلاع نامند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 422). چندضلعی منتظمی است که پنج گوشه و ضلع دارد. (از لاروس).
- مخمس القاعده، به منشوری اطلاق می شود که قاعده های آن پنج ضلعی منظم باشد. و رجوع به منشور شود
لغت نامه دهخدا