- مخذول
- خوار شده و ذلیل و منکوب، سر افکنده
معنی مخذول - جستجوی لغت در جدول جو
- مخذول ((مَ))
- بی بهره، خوار شده، کسی که از یاری کردن به او خودداری کنند
- مخذول
- سرافکنده، خوار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بذل شده، بخشیده شده
در عروض حذف سین و فا از مستفعلن چنان که متعلن باقی بماند و فعلتن به جای آن بگذارند، خبل
بخشیده شده، خرج شده
خجکدار: مرد
آنکه بفساد عقل و تباهی عضو دچار باشد، خبل اجتماع خبن و طی است در مستفعلن متعلن بماند فعلتن بجای آن بنهند و این فاصله کبری است
ناکس فرومایه ناکس سفله، فرومایه پست: و بدین شرحهاء مفصل و بیانهاء موکد و فصلهاء معتمد و موکد مرین قصیده را که بر مثال جسدی مهمل و مبدد و مطروح ومرذول و معزول بود مطرح کرده شد
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
آن که به فساد عقل و تباهی عضو دچار باشد، در علم عروض خبل اجتماع خبن و طی است در «مستفعلن»، «متعلن» بماند، «فعلتن» به جای آن بنهند و این فاصله کبری است
شکسته پشت
شرمنده، بی بهره