سخت تشنه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سست و تباه: امر مختل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خلل یافته شده. (غیاث). خلل یافته شده و کار سست و تباه. (آنندراج). خلل یافته و درهم و شوریده و پریشان و خلل پذیر. (ناظم الاطباء) : به روزگار فتور خراب شده بود و ناحیت را مجرد مختل گشته. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 128). راه مخوف باشد از پیاده دزد بیشترین دیههاء آن مختل است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 124)... و اصول شرعی و قوانین دینی مختل و مهمل آمدی. (کلیله و دمنه). و چون قواعد دین مختل... ماند. (سندبادنامه ص 5). دشمنانش کز فلک جستند سعی تکیه بر بنیاد مختل کرده اند. خاقانی. گر بوالفضولیی شده باشد معاف کن بسیار مختلم ز پریشانی حواس. علی خراسانی (از آنندراج). ، لاغر و کم گوشت. (ناظم الاطباء) : فلان مختل الجسم، ای نحیف الجسم. (ذیل اقرب الموارد) ، با یکدیگر دوزنده، ترش و حامض. (ناظم الاطباء) ، مرد درویش و محتاج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد درویش و محتاج و حاجتمند. (ناظم الاطباء)
سخت تشنه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سست و تباه: امر مختل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خلل یافته شده. (غیاث). خلل یافته شده و کار سست و تباه. (آنندراج). خلل یافته و درهم و شوریده و پریشان و خلل پذیر. (ناظم الاطباء) : به روزگار فتور خراب شده بود و ناحیت را مجرد مختل گشته. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 128). راه مخوف باشد از پیاده دزد بیشترین دیههاء آن مختل است. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 124)... و اصول شرعی و قوانین دینی مختل و مهمل آمدی. (کلیله و دمنه). و چون قواعد دین مختل... ماند. (سندبادنامه ص 5). دشمنانش کز فلک جستند سعی تکیه بر بنیاد مختل کرده اند. خاقانی. گر بوالفضولیی شده باشد معاف کن بسیار مختلم ز پریشانی حواس. علی خراسانی (از آنندراج). ، لاغر و کم گوشت. (ناظم الاطباء) : فلان مختل الجسم، ای نحیف الجسم. (ذیل اقرب الموارد) ، با یکدیگر دوزنده، ترش و حامض. (ناظم الاطباء) ، مرد درویش و محتاج. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد درویش و محتاج و حاجتمند. (ناظم الاطباء)
جورواجور، گوناگون، اختلاف کننده، ویژگی آنچه یا آنکه پیوسته می آید و می رود، برای مثال کاین سیل متّفق بکند روزی این درخت / واین باد مختلف بکشد روزی این چراغ (سعدی۲ - ۴۷۷)
جورواجور، گوناگون، اختلاف کننده، ویژگی آنچه یا آنکه پیوسته می آید و می رود، برای مِثال کاین سیل متّفق بکنَد روزی این درخت / واین باد مختلف بکُشد روزی این چراغ (سعدی۲ - ۴۷۷)
ربوده، درنگک در چامه رباینده ربایان کش رونده ربوده شده، حرکتی که بحرفی ساکن دهند برای تتمیم وزن و تقطیع مختلسه مجهوله: آفرین و مدح سود آ ید همی گر بگنج ان درزبان آ ید همی. (ترجمه تاریخ ادبیات براون) رباینده، آنکه مالی از کسی یا موسسه ای بدزدد جمع مختلسین
ربوده، درنگک در چامه رباینده ربایان کش رونده ربوده شده، حرکتی که بحرفی ساکن دهند برای تتمیم وزن و تقطیع مختلسه مجهوله: آفرین و مدح سود آ ید همی گر بگنج ان درزبان آ ید همی. (ترجمه تاریخ ادبیات براون) رباینده، آنکه مالی از کسی یا موسسه ای بدزدد جمع مختلسین
بیرون کشیده، کم گوشت: چهره، تیره نژاد کشنده بیرون کشنده، جه اندام کسی که پلک یا اندامی از وی بجهد کشیده بیرون کرده، چهره کم گوشت، کسی که در نسب وی نزاع کنند. کشنده بیرون کننده، آنکه چشم رگها یا اندامی از وی بجهد
بیرون کشیده، کم گوشت: چهره، تیره نژاد کشنده بیرون کشنده، جه اندام کسی که پلک یا اندامی از وی بجهد کشیده بیرون کرده، چهره کم گوشت، کسی که در نسب وی نزاع کنند. کشنده بیرون کننده، آنکه چشم رگها یا اندامی از وی بجهد