جدول جو
جدول جو

معنی مختزن - جستجوی لغت در جدول جو

مختزن
ذخیره شده، اندوخته شده
تصویری از مختزن
تصویر مختزن
فرهنگ فارسی عمید
مختزن(مُ تَ زِ)
کسی که نگاه می دارد سر را و پنهان می کند آن را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که اندوخته می کند مال را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که می گیرد نزدیکترین راه را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختزان شود
لغت نامه دهخدا
مختزن(مُ تَ زَ)
نگاهداشته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نگاهداشته شده. (ناظم الاطباء) ، جمع کرده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ذخیره شده و اندوخته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
مختزن
جمع کرده و ذخیره شده
تصویری از مختزن
تصویر مختزن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخازن
تصویر مخازن
مخزن ها، جاهای نگه داری و ذخیره کردن چیزی، انبارها، جمع واژۀ مخزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
جای نگه داری و ذخیره کردن چیزی، انبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختون
تصویر مختون
ختنه شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
از ’خ ون’، دغلی و ناراستی کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختیان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
بخودی خود ختنه شده. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به اختتان شود
لغت نامه دهخدا
(مَزِ)
جمع واژۀ مخزن، که به معنی جای نهادن خزانه است. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جای های نهان و خزانه ها و گنجینه ها. (ناظم الاطباء) : و هر کس که به کاشان... رسیده باشد و مبانی خیرات و مجاری صدقات او دیده و خانقاه و مخازن کتب و آن اخایر ذخایر... مشاهده کرده... داند که علوهمت او در ابواب خیر و تحصیل علم و اهتمام به انواع هنر تا چه حد بوده است. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 22) ، مخازن الطریق، نزدیک ترین راه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : خذوا مخازن الطریق، ای اقرب الطریق الی الموضع المقصود. (اقرب الموارد). و رجوع به مخزن و مخاصر الطریق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَزِ)
آنکه کسی را از قومی ببرد و جداکند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از قوم خود می برد. (ناظم الاطباء). رجوع به اختزاع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
شمشیر برهنه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شمشیر برهنه شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختزاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
تنها و منفرد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تنها و جدا و منفرد. (ناظم الاطباء) ، اندازنده و برنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که می برد و قطع می کند و جدا میکند وبرمی اندازد. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختزال شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ختنه کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به ختین شود.
- غلام مختون، کودک ختنه کرده شده. (ناظم الاطباء).
- جاریه مختونه، دخترختنه کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ زِ)
به تیر و نیزه دوزنده. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که در جماعت آمده بگیرد کسی را از آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختزاز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زِ)
نعت فاعلی از احتزان. اندوهگین و ملول و باحزن و اندوه. (منتهی الارب). اندوهناک. غمگین. غمین
لغت نامه دهخدا
تصویری از مخازن
تصویر مخازن
جای نهادن خزانه، جمع مخزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختون
تصویر مختون
خروهه بریده ختنه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختزل
تصویر مختزل
تنها تک، اندازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتزن
تصویر محتزن
اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
گنجینه، انبار خانه و خزانه و جای ذخیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختون
تصویر مختون
((مَ))
ختنه شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
((مَ زَ))
گنجینه، انبار، جمع مخازن
مخزن کتاب: محلی که در آن کتاب ها را در قفسه ها و دولاب ها به ترتیب چینند، گنجینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخازن
تصویر مخازن
((مَ زِ))
جمع مخزن. خزانه ها، گنجینه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
انباشتگاه، انبار، اندوختگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
مخزن ها، انباره ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ختنه شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
Depository, Repository
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
depósito
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
Depot, Lager
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
depozyt, repository
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
хранилище , репозиторий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
сховище
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
opslagplaats, opslag
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مخزن
تصویر مخزن
depósito, repositorio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی