جدول جو
جدول جو

معنی مختباء - جستجوی لغت در جدول جو

مختباء
(مُ تَ بَءْ)
جای پنهانی و نهفتگی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مختبی ٔ و اختباء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرتبان
تصویر مرتبان
نوعی ظرف چینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختبار
تصویر اختبار
آزمون، آگاهی یافتن، آزمایش کسی برای شناخت توانایی های او
فرهنگ فارسی عمید
(صَ صَ اَ)
احتباء بثوب، در خود پیچیدن جامه را، یا پشت و ساقین را بفوطه بسته نشستن. (منتهی الارب). فراهم بستن پشت و هر دو ساق بفوطه یا دستار خود، در پرده شدن زن بروز دوم از سال نهم خویش
لغت نامه دهخدا
(گُ)
اسیر گرفتن. (تاج المصادر بیهقی). برده گردانیدن. (منتهی الارب). سبی. (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(هَِ مْ مَ پَ رَ)
درآکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (صراح). احتشاء. (یادداشت مؤلف) (ذیل اقرب الموارد) ، دستار بی زیر حنک بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عمامه بستن بدون آویزان کردن بدور گردن. و برخی گویند: عمامه بسر بستن. (از اقرب الموارد). دستار بر سر بستن. (المصادر زوزنی) ، بچه آوردن زن بعد نومیدی. و با ’باء’ متعدی شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). دختر یا پسر زاییدن پس از نومیدی از بچه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دیده بانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ وِ)
فله خوردن بچه. (منتهی الارب). فله خوردن بچۀ گوسفند. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(مَ بَءْ)
از ’خ ب ء’، جای پنهان کردن چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد). مخباء (م خ ب ب ء) . جائی که چیزی را پنهان می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَبْ بَءْ)
مخباء. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
پنهان شدن. (تاج المصادر بیهقی). در پرده شدن.
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَءْ)
نعت مفعولی از مصدر استباء. خمر که برای نوشیدن خریده باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به استباء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت مفعولی از استباءه. رجوع به استباءه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَءْ)
جای دیده بان. (منتهی الارب) (صراح)
لغت نامه دهخدا
ظرف و کوزه گلی لعاب دار یا چینی دهن گشاد: ... با تمامی چینی آلات از لنگریهای بزرگ فغفوری و مرتبانها و بادیه ها ودیگر ظروف نفیسه غوری و فغفوری که در چینی خانه موجود بود وقف ژستانه متبرکه صفیه صفویه... فرموده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختصات
تصویر مختصات
جمع مختصه، ویژیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتداء
تصویر مبتداء
آغاز چیزی، ابتداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباء
تصویر ارتباء
دیدبانی، چشم داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختبال
تصویر اختبال
کم خردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباء
تصویر اختباء
پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آزمودن، آگاهی یافتن تازه یابی آگاهی به چیزی، ترید خریدن آزمودن امتحان کردن، آگاهی یافتن از چیزی یا خبری خبردارشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباز
تصویر اختباز
نان پزی نان پختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختباط
تصویر اختباط
شب دریوزگی شرم دریوزگی: گدایی با شرمزدگی در شب
فرهنگ لغت هوشیار
پنهان گشتن پنهانیدن نهفتگی نهان گردیدن پوشیده گردیدن پنهان شدن استتار تواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختطاء
تصویر اختطاء
گام نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختتاء
تصویر اختتاء
رنگ پریدگی بیم زدگی، ربودن، خود داری، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختبار
تصویر اختبار
((اِ ت ِ))
خبر گرفتن، خبرجویی، آزمودن، امتحان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتباً
تصویر مرتباً
((مُ رّ تَّ بَ نْ))
با ترتیب و نظم، پی در پی، پشت سر هم
فرهنگ فارسی معین
((مُ تَ صّ))
مجموعه دو یا سه عددی که به کمک آنها وضع یک نقطه در صفحه یا در فضا یا بر روی کره مشخص می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اختفاء
تصویر اختفاء
((اِ تِ))
پنهان شدن، پنهان گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجتباء
تصویر اجتباء
((اِ تِ))
برگزیدن، انتخاب کردن، فراهم آوردن، برگزیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتباً
تصویر مرتباً
پی در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اختفاء
تصویر اختفاء
ناپدیدگی، نهفتن، پنهان شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
سرپرست چوپان ها
فرهنگ گویش مازندرانی