- مخبول
- در عروض حذف سین و فا از مستفعلن چنان که متعلن باقی بماند و فعلتن به جای آن بگذارند، خبل
معنی مخبول - جستجوی لغت در جدول جو
- مخبول
- آنکه بفساد عقل و تباهی عضو دچار باشد، خبل اجتماع خبن و طی است در مستفعلن متعلن بماند فعلتن بجای آن بنهند و این فاصله کبری است
- مخبول ((مَ))
- آن که به فساد عقل و تباهی عضو دچار باشد، در علم عروض خبل اجتماع خبن و طی است در «مستفعلن»، «متعلن» بماند، «فعلتن» به جای آن بنهند و این فاصله کبری است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دلپذیر، پذیرفته
ساخته شده در فطرت، سرشته شده
قبول شده، پذیرفته شده، پسندیده
سرشته، بزرگ اندام آفریده شده فطری قرار داده شده سرشته
خجکدار: مرد
تباه خرد، تباه اندام جامه در نوشته و دوخته، طعام پنهان کرده و ذخیره نهاده برای روزهای سختی، سبب خفیفی که در اول رکن باشد اسقاط حرف ساکن آن کرده شود چنانکه از فا در فاعلاتن الف بیندازند فعلاتن شود
چاییده سرما خورده
خوار شده و ذلیل و منکوب، سر افکنده
قبول شده
((مَ))
فرهنگ فارسی معین
جامه در نوشته و دوخته، طعام پنهان کرده و ذخیره نهاده برای روزهای سختی، در علم عروض سبب خفیفی که در اول رکن باشد اسقاط حرف ساکن آن کرده شود چنان که از «فا» در فاعلاتن «الف» بیندازند «فعلاتن» شود
شکسته پشت
خبن، پنهان
سرافکنده، خوار
مصروع، دیوانه، فرومایه
گول خرد باخته، فرومایه، دست پاچه، نا چیز، روزگار تباه خرد دیوانه، فرومایه