- مخالطه
- مخالطت و مخالطه در فارسی آمیزش، آزار، گای گادن آمیزش کردن با کسی معاشرت کردن، مباشرت کردن با زن آرمیدن، آمیزش: مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخلطت بود و صدق مودت، آرمش جماع
معنی مخالطه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکدیگر را به غلط انداختن، دلیل سست و غلط آوردن
مختلطه در فارسی مونث مختلط: آمیخته مختلطه در فارسی مونث مختلط: آمیزنده مونث مختلط جمع مختلطات. مونث مختلط مختلطات
مخالفه و مخالفت در فارسی: همیستاری پتکار پتیا راکی نیسانی نا سازی دشمنی نا هنجاری خلاف کردن، دشمنی کردن: چون میان ما مخالفت ظاهر گشت... یا مخالف قیاص. آنست که کلمه ای مخالف قواعد صرفی و لغوی باشد مانند: بودنی بود می بیار اکنون رطل پرکن مگوی بیش سخون. (رودکی) گر بجان خرمی دو اسبه در آی ور بدل خوشندی خر اندر کش. (خاقانی)
مخالعه و مخالعت در فارسی: سر دادن (فرارودی) هلش: با پرداخت جدایی کردن زن و شوهر از هم با دادن مالی
آمیزش کردن با کسی معاشرت کردن، مباشرت کردن با زن آرمیدن، آمیزش: مرا در عهد جوانی با جوانی اتفاق مخلطت بود و صدق مودت، آرمش جماع
مخالصت در فارسی: یکرنگی راستبازی رو راستی با یکدیگر دوستی ویژه داشتن دوست یک رنگ بودن: ... تا ببرکت مخالصت ویمن مماحضت یکبارگی عقده تعسر از کار گشوده شود
مخالست در فارسی: شتابیدن
فریفتن
با همدیگر مغلطه کردن
با هم آمیزش و معاشرت داشتن، آمیخته کردن، دوستی و معاشرت، همنشینی
مخالت در فارسی: گمان بردن
مخاطه در فارسی: سپستان از گیاهان سپستان
آمیزنده، معاشر
مخالطت کردن: هرآن کسی را که با اهل شرع مخالطه کرده باشد
رزم، دشمنی
هم خواهی، دادخواست، درخواست
به شتاب افکندن، ربودن
پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن
رابطه داشتن، مداومت و مواظبت کردن
خطر، خود را به خطر انداختن، خطرناک
با هم صلح کردن، آشتی کردن، سازش کردن
مختلف، جورواجور، گوناگون، اختلاف کننده، ویژگی آنچه یا آنکه پیوسته می آید و می رود
ناسازگاری کردن، ستیزه کردن، دشمنی کردن، در موسیقی گوشۀ اوج دستگاه های سه گاه و چهارگاه
دوستی بی آلایش، با کسی دوستی خالص داشتن
چیزی از کسی طلب کردن، خواستن، حق خود را خواستن
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن، بازخواست کردن، جرّوبحث
خبر دادن، خبر گرفتن، مکالمه به وسیلۀ تلگراف یا تلفن
گولی بی خردی نادانی کردن
در فارسی: مبالغه و مبالغت: کوش، گزافکاری گزافگویی مکیس مکاس بسیار کوشیدن، زیاده روی کردن، کوشش بسیار، زیاده روی: ... اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد، صفات نیک و بد شخص یا شی را بطریقی بیان کردن که مستبعد یا محال نماید توضیح مبالغه (بمعنی اعم) بر سه نوع است: الف - تبلیغ یا مبالغه بمعنی اخص. ب - اغراق. ج - غلو
یکدیگر را زدن زد و خورد
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن