- محوله
- سپرده شده
معنی محوله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردونه
زمینه، گویه
شتر بارکش
ستور بار کش
دسترسی، به صورت داوطلبانه
گفتار، سخن گفته شده، گفته شده
زمینی که دور آن دیوار کشیده باشند
حیوان بارکش، چهارپایی برای حمل بار
محمول، بار، محموله، برداشته شده، حمل شده، تاویل و تفسیر شده
پلید خشکی کون خشکی (گویش گیلکی)
حیله کردن برای دست یافتن به چیزی
مار زار زمین پر مار
جنس بار یا بسته، آنچه از جایی به جایی برده شود، کالای تجاری
محلوله در فارسی مونث محلول آبیده مونث محلول جمع محلولات
محلله در فارسی گوار انگیز مونث محلل. یا ادویه محلله. ادویه ای که موجب تحلیل غذا ها و تسهیل هضم و دفع فضولات و رفع سده شوند
غلتک
مونث محیل زن حیله گر
دیوار برکشیده، زمینی که دور آن دیوار کشیده باشند
سرمه کشیده
محصوله در فارسی مونث محصول: میوک آیش فرآورده مونث محصول جمع محصولات
محصله در فارسی مونث محصل دانش آموز شاگرد: زن مونث محصل: حاصل کرده شده، نتیجه کلام ماحصل. یا قضیه محصله. قضیه ای است که حرف نفی جز موضوع و یا محمول آن نشده باشد و دلالت بر نفی نسبت کند و قضیه بسیطه نیز خوانند و چون با حرف سلب مرکب شود و حرف سلب جز محمول یا موضوع و یا هر دو طرف شود قضیه را معدوله خوانند و دلالت بر دفع نسبت نکند اگر جز موضوع باشد معدوله الموضوع و اگر جز محمول تنها باشد معدوله المحمول واگر جز هر دو باشد معدوله الطرفین خوانند. مثال محصله: انسان جماد نیست مثال معدوله الموضوع: غیر انسان متفکر نیست. و مثال معدوله المحمول: جماد غیر متفرک است. مونث محصل: دختر یا زنی که باموختن علم و ادب مشغولست جمع محصلات
شاخص، ساعت آفتابی
مطوله در فارسی مونث مطول: دراز نا دراز مونث مطول، جمع مطولات
گفته، گفتار، سخن، گفته شده
مونث منحول، جمع منحولات
کوی، برزن
پارچه ای که بدان صورت و دستها را پاک و خشک کنند. شگفت، کار زشت، ترفندگر (تازی نیست) هوله خشک (گویش تهرانی) پزرو (مازندرانی) آبچین سچاغ (گویش تاجیکی)
واگذار شده، برگردانیده شده، دگرگون شده