شهرکی است نیکو و پاکیزه و خرم با بستانها و میوه های بسیار و بازارها و آبها، در یک فرسنگی بغداد. (معجم البلدان). موضعی است غربی بغداد. (آنندراج). - باب محول، محلۀ بزرگی است پهلوی محلۀ کرخ که متصل به آن بوده است. اما امروز (در ایام یاقوت) جدا افتاده است. بدانجا منسوب است ابوبکر محمد بن خلف بن مرزبان بن بسام آجری محولی صاحب تصانیف بسیار. وی از زبیر بن بکار و احمد بن منصور الزیادی و محمد بن ابی السری ازدی و ابن ابی الدنیا و غیرهم روایت دارد و از او حافظ ابواحمد بن عدی و ابوعمرو بن حیویه الخراز و عیسی بن موسی المتوکل و غیرهم روایت کرده اند. وی در 309 هجری قمری درگذشته است. (معجم البلدان)
شهرکی است نیکو و پاکیزه و خرم با بستانها و میوه های بسیار و بازارها و آبها، در یک فرسنگی بغداد. (معجم البلدان). موضعی است غربی بغداد. (آنندراج). - باب محول، محلۀ بزرگی است پهلوی محلۀ کرخ که متصل به آن بوده است. اما امروز (در ایام یاقوت) جدا افتاده است. بدانجا منسوب است ابوبکر محمد بن خلف بن مرزبان بن بسام آجری محولی صاحب تصانیف بسیار. وی از زبیر بن بکار و احمد بن منصور الزیادی و محمد بن ابی السری ازدی و ابن ابی الدنیا و غیرهم روایت دارد و از او حافظ ابواحمد بن عدی و ابوعمرو بن حیویه الخراز و عیسی بن موسی المتوکل و غیرهم روایت کرده اند. وی در 309 هجری قمری درگذشته است. (معجم البلدان)
نعت است از احوال. - صبی محول، کودک یک ساله. - ناقه محول، ماده شتری که پس از کرۀ ماده، نر زاید و بالعکس. محوّل. - ، ماده شتری که پس از گشن دادن باردار نشود. ، خداوند شتران نازاینده که باردار نمی شونداز گشن یافتن، مقیم شونده در یک جای یک سال، آن که پیش آید بر کسی به تازیانه، برجهنده بر پشت ستور. برنشیننده، محال گوینده، برات دهنده داین را بر کسی. (آنندراج)
نعت است از اِحْوال. - صبی محول، کودک یک ساله. - ناقه محول، ماده شتری که پس از کرۀ ماده، نر زاید و بالعکس. مُحَوِّل. - ، ماده شتری که پس از گشن دادن باردار نشود. ، خداوند شتران نازاینده که باردار نمی شونداز گشن یافتن، مقیم شونده در یک جای یک سال، آن که پیش آید بر کسی به تازیانه، برجهنده بر پشت ستور. برنشیننده، محال گوینده، برات دهنده داین را بر کسی. (آنندراج)
نعت فاعلی از تحویل. حال گردان. (یادداشت مرحوم دهخدا). بگرداننده. (یادداشت مرحوم دهخدا). گرداننده. (غیاث). برگرداننده و مبدل کننده و تغییردهنده. دیگرگون کننده. (ناظم الاطباء) : اگر محول حال جهانیان نه قضاست چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست. انوری. یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال. (ذکری که به هنگام تحویل سال نو کنند) ، حواله کننده، سپرده کننده. (غیاث). سپرنده و تحویل دهنده، ناقه که آبستن نشود بعد از گشن یافتن. محول، خرمابن که پس از گشن یافتن باردار نشود. (ناظم الاطباء). محول، شتر ماده که پس ماده، نر زاید و یا بعکس آن. (آنندراج). محول
نعت فاعلی از تحویل. حال گردان. (یادداشت مرحوم دهخدا). بگرداننده. (یادداشت مرحوم دهخدا). گرداننده. (غیاث). برگرداننده و مبدل کننده و تغییردهنده. دیگرگون کننده. (ناظم الاطباء) : اگر محول حال ِ جهانیان نه قضاست چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست. انوری. یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال. (ذکری که به هنگام تحویل سال نو کنند) ، حواله کننده، سپرده کننده. (غیاث). سپرنده و تحویل دهنده، ناقه که آبستن نشود بعد از گشن یافتن. مُحْوِل، خرمابن که پس از گشن یافتن باردار نشود. (ناظم الاطباء). مُحْوِل، شتر ماده که پس ماده، نر زاید و یا بعکس آن. (آنندراج). مُحْوِل
راهی که دو مکان را به هم وصل کند، راه ارتباطی مثلاً محور تهران ی قم، کنایه از چیزی که امور بر مبنای آن جریان یابد، اساس، مبنا، میله ای به شکل استوانه که جسمی به دور آن می گردد، در علم زمین شناسی خطی فرضی که یک سر آن در قطب شمال و سر دیگرش در قطب جنوب است و زمین حرکت وضعی خود را دور آن انجام می دهد
راهی که دو مکان را به هم وصل کند، راه ارتباطی مثلاً محور تهران ی قم، کنایه از چیزی که امور بر مبنای آن جریان یابد، اساس، مبنا، میله ای به شکل استوانه که جسمی به دور آن می گردد، در علم زمین شناسی خطی فرضی که یک سر آن در قطب شمال و سر دیگرش در قطب جنوب است و زمین حرکت وضعی خود را دور آن انجام می دهد