جدول جو
جدول جو

معنی محنه - جستجوی لغت در جدول جو

محنه
(مَ نَ)
منزلی است بین کوفه و دمشق. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
محنه
(مِ نَ)
آزمایش. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) ، بلیه. بلا. داهیه. آفت. فتنه. ج، محن. (منتهی الارب). محنه. رجوع به محنت شود، تحقیق و آزمودن عقیدۀ قضاه و شهود و محدثین. نام عمل تفتیش و آزمودن عقیدۀ قضات و شهود و محدثین در امر محدث و مخلوق بودن یا قدیم و ازلی بودن قرآن به روزگار مأمون عباسی و معتصم و واثق یعنی از اوایل قرن سوم تا سال 232 هجری قمری که آغاز خلافت متوکل است. توضیح آنکه بحث درباره کلام اﷲ که بعدها ظهور فرقۀ اشعری بر شدت آن افزود از اولین و مهمترین مباحثی بود که میان مسلمین موضوع گفتگو و جدل واقع شد. عقیدۀ به قدمت یعنی ازلی بودن قرآن در اواخر دورۀ بنی امیه تقریباً رأی عمومی بود کسی جرأت نداشت با آن مخالفت کند. اوّل کسی که به مخالفت با آن برخاست و مخلوق بودن قرآن را اظهارکرد جعدبن درهم بود که به همین مناسبت هم در ایام خلافت هشام بن عبدالملک (105- 125 هجری قمری). به قتل رسید. در زمان خلافت هارون الرشید بواسطۀ قوت گرفتن معتزله عقیده به خلق قرآن رواج کلی پیدا کرد ولی قدرت و تعصب این خلیفۀ مقتدر مانع از آن بود که معتزله علناً این رأی خود را اظهار کنند مخصوصاً که رشید هر کس را که به این عقیده تظاهر می کرد بسختی می کشت. در عصر مأمون عقیده به خلق قرآن علنی شد و این خلیفه جانب گروندگان به این مقال را گرفت و در این مرحله بخصوص بسختی و تعصب قدم برداشت و خود و زیردستان همفکرش موجب آزار مخالفین را فراهم آوردند و کار ’محنه’یعنی تحقیق و آزمودن عقیدۀ قضاه شهود و محدثین را بسختی و زجر کشاندند. کسی که بیش از همه در نگاهداری عقیدۀ قدیم خود و مخالفت با رأی مأمون و معتزله پافشاری کرد امام احمد حنبل بود که با وجود سختگیریهای عمال مأمون زیر بار این قول نرفت تا آنجا که او را با غل و زنجیر پیش مأمون که در شام بود روانه کردند ولی قبل از آنکه امام احمد بن حنبل به حضور مأمون برسد خبر مرگ خلیفه در راه رسید و گماشتگان مأمون امام را به بغداد مراجعت دادند. در زمان خلافت معتصم (218- 227 هجری قمری) برادر مأمون در باب عقیده به قرآن همان سیرۀ وی تعقیب شد و احمد بن ابی دؤاد که به مقام قاضی القضائی رسیده بود قدرت خود را بیش از پیش در این راه به کار برد و تعقیب ’محنه’ در عصر این خلیفه بیشتر از ایام مأمون بالا گرفت تا آنجا که معتصم امام احمد حنبل را که کماکان در حفظ عقیدۀ خود پافشاری می کرد، در سال 219 مدت سه روز در حضور جمعی به ترک رأی خود مجبور کرد و با مخالفین به مناظره و سؤال و جواب واداشت چون دید که به ترک عقیده نمی گوید امر داد که او را تازیانه زدند و بقدری در این عمل بیرحمانه سختی کردند که بیچاره امام احمد حنبل بیهوش افتاد و پوست بدن او برآمد سپس چون خلیفه از اجتماع و شورش حنبلیان و مخالفان دیگر بیم داشت امر داد او را محبوس کردند. در زمان واثق (227- 232 هجری قمری) پسر معتصم نیز همان روش مأمون و معتصم تعقیب شد وواثق که مثل مأمون با حکما و معتزله و اهل بحث و جدل می نشست و احمد بن ابی دؤاد و جعفر بن حرب همدانی (متوفی در 236 هجری قمری) از رؤسای بزرگ معتزله از خواص او بودند به تفتیش عقاید دینی مردم و ادامۀ ’محنه’پرداخت و بهمین علت بسیاری از مردم را از خود رنجاند و زبان طعن و لعن ایشان در او دراز شد و بقدری عمال او در طی این مسلک تعصب به خرج دادند که در سال 331 هجری قمری موقعی که گماشتگان خلیفه اسرای مسلمان را با دادن فدیه از رومیان می گرفتند نماینده ای از طرف قاضی القضاه احمد بن ابی دؤاد به سرحد روم آمد تا عقیدۀ اسرا را بپرسد. نمایندۀ مذکور کسانی را که به خلق قرآن و نفی رؤیت از حق تعالی عقیده داشتند از چنگ رومیان خلاص می کرد و مورد نوازش قرار می داد بر خلاف کسانی را که حاضر به این اقرار نمی شدند همچنان به اسیری باقی می گذاشت و در این امتحان جماعتی از مسلمانان زیر بار تکلیف نمایندۀ قاضی القضاه نرفتند و به بلاد عیسوی نشین برگشتند. در سال 323 هجری قمری چون متوکل به کرسی خلافت نشست به مخالفت با سیرۀ مأمون و معتصم و واثق قیام نمود. مجادله و مناظره را موقوف کرد وبر خلاف ایشان مسلک تقلید و روش ارباب حدیث و سنت راپیش گرفت و امام احمد حنبل را محترم داشت و او را طرف مشورت قرار داد و دورۀ ’محنت’ به این ترتیب به انتها رسید. (خاندان نوبختی عباس اقبال صص 44- 46).
- ایام المحنه، مدت محنه. وقت محنت. دورۀ عمل آزمودن عقیدۀ قضاه و شهود و محدثین درباره مخلوق یا قدیم بودن قرآن و این به زمان واثق خلیفۀ عباسی بود شبیه انکیزیسیون ترسایان. در تاریخ اصفهان آمده است که بکاربن الحسن بن عثمان... العنبری فقیه. متوفی در سال ثلاث و ثلاثین و مأتین (233 هجری قمری) اصلش از اصفهان و مولدش ری بود در اصفهان به مذهب کوفیان فقاهت می کرد و در ایام المحنه دچار بلای تفتیش عقیدت گشت و پناه به عبدالله بن حسن برد تا آن فتنه از وی دفع گشت. (تاریخ اصفهان ابونعیم ج 1 ص 237 و 238).
- مدت المحنه، ایام المحنه. وقت المحنه
لغت نامه دهخدا
محنه
محنه و محنت در فارسی اوز مایش آزمایش، لگ رنج جسک مست این واژه به نادرست در صحاح الفرس برابر با گله آمده با این گواه از لبیبی: ای از ستیهش تو همه مردمان به مست که خود آرش رنج را می رساند آزمایش، رنج: هر چه بلا و محنت است آنرا پوشیده دارد، جمع محن. یا ایام (دورهء) محنت. (کلام)، سالهایی است که مردم را بمساله خلق قرآن امتحان میکردند. اگر قرآن را مخلوق میدانستند رها میساختند والا به تعذیب ایشان می پرداختند. مامون بسال 218 ه. ق. فرمانی برای اسحاق بن ابراهیم نوشت که باید قاضیان و گواهان و محدثان را بقرآن آزمایش کند. هر کس قرآن را مخلوق داند رها سازد و هر که جز آن گوید بوی گزارش دهد تا رای خود را درباره او بفرماید. گروهی از روی عقیدت یا بیم به مخلوق بودن قرآن گواهی دادند و گروهی که آنرا مخلوق ندانستند یا سکوت کردند گرفتار شکنجه ها شدند یا بقتل رسیدند و این امر تا ایام متوکل ادامه داشت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محسنه
تصویر محسنه
(دخترانه)
مؤنث محسن، نیکوکار، احسان کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مانه
تصویر مانه
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی بجنورد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صحنه
تصویر صحنه
صحنه به محیطی اطلاق می شود که در آن بازیگران و رخدادهای داستان اصلی فیلم اتفاق می افتد. این محیط شامل تنظیمات مختلف می شود که با استفاده از نورپردازی، دکوراسیون، و انتخاب زوایای دوربین ساخته می شود تا احساس و حسی معین در بیننده ایجاد کند.
به مکان رخداد هر ماجرا یا کنشی بی وقفه در داستان فیلم که معمولا در یک مکان خاص و طی یک محدوده زمانی مشخص روی می دهد، گفته می شود. گاه صحنه در بیش از یک محل رخ می دهد مانند تعقیب که در مناطق مختلفی صورت می گیرد. صحنه می تواند شامل یک نما و یا چند نما باشد.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از صحنه
تصویر صحنه
محل نمایش در تماشاخانه، سن، جای وسیع، زمین هموار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محجه
تصویر محجه
میانۀ راه، وسط راه، راه راست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محسنه
تصویر محسنه
زیبا، زیبنده، نیکو، خوب، مقابل زشت، خوش نما، خوب رو، خوشگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محفه
تصویر محفه
تختی شبیه هودج برای حمل کردن مریض یا مسافر، تخت روان، محافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محصنه
تصویر محصنه
زن شوهردار، ویژگی زنی که زناشویی کرده و دارای شوهر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محله
تصویر محله
قسمتی از شهر با چندین خیابان، کوچه و مغازه، کوی، برزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سحنه
تصویر سحنه
رنگ و هیئت، شکل ظاهر، نرمی روی و پوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شحنه
تصویر شحنه
داروغه، پلیس، پاسبان و نگهبان شهر
فرهنگ فارسی عمید
(زِ مَ نَ)
زمحن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زمحن شود
لغت نامه دهخدا
این واژه در مرزبان نامه آمده: قدمی از محجه مراد من فراتر ننهاده راه، میانه راه میانه راه، طریق راه (راست) : قدمی از محجه مراد من فراتر ننهاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمه
تصویر محمه
تب خیز، تب آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محله
تصویر محله
کوی، برزن، قسمتی از قسمتهای شهری یا قریه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنث
تصویر محنث
سوگند شکن سوگند شکننده. توضیح محنثین تثنیه محنث است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محقه
تصویر محقه
مونث محق
فرهنگ لغت هوشیار
محافه در فارسی: تخت روان هودج مانندی که بر دوش حمل کنند محافه: رشید الدین و طواط را که در خدمت آبا او سن از هشتاد گذشته بود بمحفه ای پیش او آوردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محصنه
تصویر محصنه
زن شوهر کرده
فرهنگ لغت هوشیار
محسنه در فارسی مونث محسن ستوده نیک محسنه در فارسی مونث محسن دهشمند: زن مونث محسن. زن احسان شده، خوبی نیکی، صفت خوب خصلت نیک جمع محسنات. مونث محسن زن نیکو کار و احسان کننده جمع محسنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنت
تصویر محنت
بلا، آفت، بلیه، گرفتاری، فتنه
فرهنگ لغت هوشیار
کار آزموده مرد استوار به تجربه ها. استوار خرد گرداننده محکم سازنده. مرد استوار به تجربه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبه
تصویر محبه
محبت در فارسی: دوستی دوشاکی مهر کاری همبراتی سنارش
فرهنگ لغت هوشیار
اثاثه خانه اثاث البیت: بدانش بیلفنج نیکی کزین جا نیایند با تو نه خانه نه مانه. (ناصر خسرو. 382)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحنه
تصویر صحنه
جای وسیع و محل نمایش در تماشاخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحنه
تصویر شحنه
نایب حاکم شهر، داروغه، پلیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحنه
تصویر سحنه
پوست نرمی، فراوانی، رنگ و ریخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحنه
تصویر زحنه
گرمای سخت، کاروان با بار و بنه، کند کاری خم رودخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحنه
تصویر شحنه
((ش نَ یا نِ))
داروغه، حاکم نظامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحنه
تصویر صحنه
پیشگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محله
تصویر محله
کوی، برزن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محنت
تصویر محنت
درد، رنج
فرهنگ واژه فارسی سره