- محنت
- درد، رنج
معنی محنت - جستجوی لغت در جدول جو
- محنت
- بلا، آفت، بلیه، گرفتاری، فتنه
- محنت ((مِ نَ))
- رنج، سختی، زحمت، جمع محن
- محنت
- بلا، سختی، رنج
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه به آن بخل ورزند
توانگری، قدرت، توانایی، نیرو
دوستی، میل طبع به سوی چیز لذت بخش
دوست داشتن، مهر، دوست داری
محنه و محنت در فارسی اوز مایش آزمایش، لگ رنج جسک مست این واژه به نادرست در صحاح الفرس برابر با گله آمده با این گواه از لبیبی: ای از ستیهش تو همه مردمان به مست که خود آرش رنج را می رساند آزمایش، رنج: هر چه بلا و محنت است آنرا پوشیده دارد، جمع محن. یا ایام (دورهء) محنت. (کلام)، سالهایی است که مردم را بمساله خلق قرآن امتحان میکردند. اگر قرآن را مخلوق میدانستند رها میساختند والا به تعذیب ایشان می پرداختند. مامون بسال 218 ه. ق. فرمانی برای اسحاق بن ابراهیم نوشت که باید قاضیان و گواهان و محدثان را بقرآن آزمایش کند. هر کس قرآن را مخلوق داند رها سازد و هر که جز آن گوید بوی گزارش دهد تا رای خود را درباره او بفرماید. گروهی از روی عقیدت یا بیم به مخلوق بودن قرآن گواهی دادند و گروهی که آنرا مخلوق ندانستند یا سکوت کردند گرفتار شکنجه ها شدند یا بقتل رسیدند و این امر تا ایام متوکل ادامه داشت
کار آزموده مرد استوار به تجربه ها. استوار خرد گرداننده محکم سازنده. مرد استوار به تجربه ها
سوگند شکن سوگند شکننده. توضیح محنثین تثنیه محنث است
جای فرود آمدن، زمان فرود آمدن، منزل مقام جای باش، کوی برزن: اندر شهر کوشکها بود و بعضی محلتها پراکنده دور از یکدیگر باشند، جمع محلات
هشیار: مرد، ناب پاک
بنگرید به مظنه مظنه: در کشف نقاب شبهت و رفع حجاب شک و مظنت
پوشاننده، حاجت
بخشش عطا: (و حکم او (خدای) راست در راندن منحت و محنت) (بیهقی. فض. 2)
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، داد و دهش، جدوا، صفد، برمغاز، فغیاز، بغیاز، عتق، بذل، دهشت، عطیّه، اعطا، احسان، سماحت، داشاد، داشات، داشن، جود
Favor, Affection, Fondness
afeição, favor
Zuneigung, Gefallen
uczucie, przysługa, przywiązanie
привязанность , услуга
прихильність , послуга , прихильність
genegenheid, gunst
afecto, favor, cariño
affection, faveur
affetto, favore
स्नेह , कृपा , स्नेह
kasih sayang, kebaikan
애정 , 호의 , 애정
חיבה , טובה , אהבה