جدول جو
جدول جو

معنی محنایم - جستجوی لغت در جدول جو

محنایم
(مُ حَنْ نِ)
به معنی دو منزل، شهری است در مشرق اردن که یعقوب آن را به این اسم نامید. (سفر پیدایش 32:1 و 2) و به سبط جاد واشیر داده شد (یوشع 13:26) و هم به نیم سبط منسی (یوشع 13:30) و بسامی که به دو قسمت منقسم شده است یکی را به جاد و دیگری را به منسی دادند و از آن پس قسمت مختصه جاد را به بنی مراری دادند و شهر بست برای قاتل گردید (یوشع 21:38 و اول تواریخ 6:80) و در شمال یبوق واقع و در ایام ملوک محنایم شهرت یافت. آب نیر اشبوشت بن شاول را در آنجا مسکن داد (دوم سموئیل 2:8 و 12) و داود در وقت فرار از حضور آبشالوم بدانجا پناهید (دوم سموئیل 17:24 و اول پادشاهان 2:8) و منزل یکی از وکیلان سلیمان بود و آنجا امارت می داشت (اول پادشاهان 4:14) و دور نیست که آیه هایی که در سرود (6:13) وارد است اشاره به آنجا باشد در جائی که لفظ دو صف به زبان عبرانی محنایم گفته شده است. دکتر مرل گمان می برد که موضع محنایم در نزدیک سلیخات به مسافت شش میل به شمال زرقاء است و در آنجا آب بسیار و آثاری دیده می شود و فیمابین حدود جاد و منسی واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانای
تصویر مانای
(پسرانه)
سرکرده پارسیان در زمان سلطنت دیوکس پادشاه ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محاکم
تصویر محاکم
محکمه ها، جاهای دادرسی، دادگاه ها، جمع واژۀ محکمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منایا
تصویر منایا
منیّت ها، اجل ها، مرگ ها، جمع واژۀ منیّت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منایح
تصویر منایح
منیحه ها، عطاها، بخشش ها، جمع واژۀ منیحه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حنایا
تصویر حنایا
حنیّه ها، کمان ها، جمع واژۀ حنیّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
موافق و مناسب طبع، سازگار، آرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مناظم
تصویر مناظم
شیوۀ جریان مرتب کارها، قاعده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منادم
تصویر منادم
ندیم، هم صحبت، همدم، همنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناوم
تصویر متناوم
خودرابه خواب زننده،
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به مینا، لاجوردی، همچون مینا، به رنگ مینا، سبزرنگ، مینائی:
تا باغ پدید آرد برگ گل مینایی
تا ابر فروبارد ثاد و نم آزاری،
منوچهری،
رجوع به مینائی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ منهام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منهام شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سیاه سم. (ناظم الاطباء) (برهان) ، سبزسم. (ناظم الاطباء) (برهان). با سمی به رنگ مینا:
این عجب نیست بسی، کز اثرلاله و خوید
گفتی آهوبره میناسم و بیجاده لب است.
انوری (دیوان چ نفیسی ص 31)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
آن که موی سرش به رنگ حنا باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
همدیگر همنشینی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). مشغول به هم صحبتی و همدمی در گفتگو و همنشینی در مجلس شراب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عِ)
منعم و نیکوکار، خیرخواه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، نبت متناعم، گیاه نرم و نازک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شتران لاغر و شتران فربه: ابل محانیق (از اضداد است). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محرّم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
شباهت، مشابهت، مضاهات، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مانا بودن، و رجوع به مانا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
از ’ن ی ک’، پلکها که فرو نشیند بر یکدیگر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پلک فرو هشته از خواب و مردم سخت خفته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تنایک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
خویشتن را خوابیده نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را خوابیده مینمایاند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناوم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حنایه
تصویر حنایه
انحنا و کجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنایت
تصویر حنایت
کجی خمداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنایی
تصویر حنایی
برناکی از رنگ ها، یرنابسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میناسم
تصویر میناسم
آنکه دارای سم سیاه و سبز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناوم
تصویر متناوم
خوابیده نما، خوابنده خود را بخواب زننده، خوابنده جمع متناومین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشایم
تصویر متشایم
فال بد زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنایم
تصویر غنایم
جمع غنیمت مالهایی که بی دست رنج نصیب گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاکم
تصویر محاکم
دادگاهها، محاکم جزائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محارم
تصویر محارم
حرام کرده های خدا، کسانی که با آنها نکاح حرام باشد، جمع محرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاجم
تصویر محاجم
اندلسی دهان شیر نوشگیا از گیاهان مونث مخلص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محامی
تصویر محامی
وکیل دادگستری، مدافع شخص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایم
تصویر ملایم
نرم خلاو (گویش خراسانی) آرام ساز گار آهسته موافق مناسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناظم
تصویر مناظم
جمع منظم، سهمانگاهان
فرهنگ لغت هوشیار
سبز مایل به آبی، از جنس مینا
فرهنگ واژه مترادف متضاد