جدول جو
جدول جو

معنی محمدشاه - جستجوی لغت در جدول جو

محمدشاه
(مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. 599 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
محمدشاه
(مُ حَمْ مَ)
قاجار. نوۀ فتحعلیشاه و پسربزرگ و ارشد عباس میرزا. به سال 1222 هجری قمری متولد شد و پس از درگذشت عباس میرزا (1249 هجری قمری) به سمت ولایتعهدی و حکومت خراسان و آذربایجان منصوب و روانۀتبریز گردید. پس از درگذشت فتحعلی شاه به سال 1250 در 27سالگی در تبریز جلوس کرد لیکن 60 نفر از پسران فتحعلی شاه که در اطراف ایران حکومت داشتند و هر یک داعیۀ سلطنت در سر می پروراندند با لشکر و استعداد آمادۀ مبارزه شدند. اما کفایت قائم مقام مدعیان سلطنت را از سر راه برداشت و او را به سلطنت تمامی ایران رسانید. وی در سال 1264 هجری قمری در قصر محمدیه، واقعدر غرب تجریش درگذشت. و نیز رجوع به قاجاریه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محمدیار
تصویر محمدیار
(پسرانه)
محمد (عربی) + یار (فارسی) یار و یاور محمد
فرهنگ نامهای ایرانی
(مُ حَمْ مَ دی یَ)
از غلاه شیعه منتظر رجعت محمد بن عبدالله بن حسن بن امام حسن. این فرقه میگفتند که امام محمدباقر جانشینی خود را به ابومنصور واگذاشته و این مقام بعد از ابومنصور به آل علی برمیگردد و انتظار رجعت محمد بن عبدالله بن حسن را به عنوان قائم میکشیدند و از فروع مغیریه بودند. (مقالات اشعری صص 24-25 و انساب سمعانی و الفرق بین الفرق صص 42- 43 و ص 232) (خاندان نوبختی ص 263)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ هَِ)
یازدهمین از سلاطین گجرات هند از خاندان خاندیش از 943 تا 944 هجری قمری (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ مُ حَمْ مَ)
دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع در یک هزارگزی ساردوئیه و یک هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه به جیرفت، موقع جغرافیایی آن کوهستانی وهوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 80 تن است. آب آن ازقنات و محصول آن غلات، حبوبات، شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مُ حَمْ مَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 7هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از رودخانه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مُ حَمْ مَ گُ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 7هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنه 200 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
دهی از دهستان کولیوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد. واقعدر 30هزارگزی باختر الشتر و 18هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. جلگه. سردسیر. مالاریائی. دارای 180 تن سکنه. آب آن از نهر پیرمحمدشاه. محصول آنجا غلات و تریاک و حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ کولیوند میباشند. امامزاده ای بنام پیرمحمدشاه آنجاست اما ساختمان آن کهن نیست. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شاهراه و راهی که در آن آمد و رفت می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دین و آیین منتشرشده. (ناظم الاطباء). در کتب دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج، واقع در 11هزارگزی شمال دژ شاهپور و 2هزارگزی سیف، با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ دَ)
محمده. محمدت:
نی نبی فرمود جود و محمده
شاخ جنت دان بدنیا آمده.
مولوی.
رجوع به محمدت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پست ترین جای طعام در شکم که نزدیک به در رفتن است. (منتهی الارب). رودۀ زیرین از مردم. (از ناظم الاطباء) ، چرب رودۀ ستوران. (منتهی الارب). چرب رودۀ چارپایان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
تأنیث محمی ̍، حدیدۀ محماه، آهن تفته. آهنی سرخ کرده در آتش. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به احماء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رِ)
با هم رفتن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی رفتن. (مجمل اللغه) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). با کسی رفتن و همراهی کردن. (آنندراج). رجوع به مماشات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان نبت بخش نیکشهر شهرستان چاه بهار، واقع در 110هزارگزی باختر نیکشهر کنار راه مالرو نبت به فنوج با 300 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ دی یَ)
طرفداران امامت محمد بن امام علی هادی ومعتقدین به غیبت او. (خاندان نوبختی ص 109 و 263)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تیره ای از نوئی (قسمت چهارم چهار بنیچۀ جاکی از ایلات کوه کیلویۀ فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ شَ)
دهی است از دهستان انگالی بخش برازجان شهرستان بوشهر، واقع در 34هزارگزی باختر برازجان و جنوب رود حله با 141 تن سکنه. آب آن از چاه و رود حله و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
مجاهدالدین احمدشاه، بهادر) یکی از حکمرانان دهلی. او بسال 1161 هجری قمری جانشین پدر شد و پس از سه سال حکمرانی وزیر اعظم او عمادالملک قاضی الدین خان او را خلعکرد و عالمگیر ثانی بجای او نشست و پس از این وقعه احمدشاه بیست و یکسال بزیست. رجوع به قاموس الاعلام
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ابن ابراهیم چهارمین از سلاطین شرقی جونپور (844- 861 هجری قمری). (ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 279)
پنجمین از امرای درانی افغانستان (1216- 1218 ه. ق). (ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 302)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ لِ)
ده کوچکی است از دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان، واقع در 8500 گزی باختری قیدار با 64 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
دهی است از دهستان کرانی شهرستانی بیجار، واقع در 12 هزارگزی شمال باختر حسن آباد سوگند و 2 هزارگزی قزل تپه با 215 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ سِ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه. دارای 635 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
هشتمین از سلاطین خاندیش هند از 926 تا 942 هجری قمری (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ دی یِ)
دهی است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 28هزارگزی جنوب فرمهین و 3هزارگزی راه عمومی ساروق، با 115 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میرده است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 200 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
استثناء کردن. (تاج المصادر زوزنی). استثناء کردن کسی را از جماعتی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ رِ)
دهی است از دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری سیردان و 12هزارگزی راه مالرو عمومی سیردان به ابهر با 118 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالروو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ مِ / مَ)
نام نیای خواجه ابوبکر محمد بن اسحاق رئیس بزرگ طایفۀ کرامیه در نیشابور است و لفظ محمشاد شاید مخفف محمدشاد باشد چنانکه احمدشاد نیز از اسماء اعلام است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به غزالی نامه چ 1 ص 48 و تاریخ بیهقی چ دانشگاه مشهد ص 42 و 54 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مماشاه
تصویر مماشاه
مماشات در فارسی: راه آمدن با کسی، ساز گاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمده
تصویر محمده
محمدت در فارسی نیک نامی، ستایش، خرسندی
فرهنگ لغت هوشیار
باور داران رهنمودی محمد بن امام علی الهادی، گروهی که محمد (ص) را خدا می دانستند، گروهی که باز گشت محمد بن عبدالله حسن بن امام حسن (ع) را می بیوسیدند (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار