جدول جو
جدول جو

معنی محقوق - جستجوی لغت در جدول جو

محقوق
تحقیق شده، یقین شده
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، سازوار، بابت، خورند، صالح، اندرخور، خورا، شایگان، فرزام، ارزانی، شایان، مناسب، باب، فراخور، مستحقّ
تصویری از محقوق
تصویر محقوق
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدقوق
تصویر مدقوق
کوفته، کوفته شده، در پزشکی مبتلا به سل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محلوق
تصویر محلوق
موی سترده موی سترده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذوق
تصویر محذوق
بریده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروق
تصویر محروق
آتش گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
باریک کرده شده باریک، کوفته شده، لاغر، بیمار باریک کوفته شده، لاغر و باریک، آنکه مرض دق دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروق
تصویر محروق
((مَ))
سوخته شده، افروخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محلوق
تصویر محلوق
((مَ))
موی سترده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدقوق
تصویر مدقوق
((مَ))
کوفته شده، لاغر و باریک، آن که مرض دق دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حقوق
تصویر حقوق
دادیک، دستمزد، کارانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محقق
تصویر محقق
پژوهشگر، پژوهنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حقوق
تصویر حقوق
سزاها، پاداشها، حقها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محقق
تصویر محقق
درست و استوار، قطعی و مسلّم، به حقیقت پیوسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محقق
تصویر محقق
تحقیق کننده، پژوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقوق
تصویر حقوق
((حُ))
جمع حق، راستی ها، درستی ها، وظایف، تکالیف، در فارسی به معنای دستمزد، مجموعه قوانین، قواعد و رسوم لازم الاجرایی که به منظور استقرار نظم در جوامع انسانی وضع یا شناخته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محقق
تصویر محقق
((مُ حَ قِّ))
تحقیق کننده، اهل تحقیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محقق
تصویر محقق
امر تحقیق شده، راست و درست، تحقیق یافته، به حقیقت پیوسته
فرهنگ فارسی معین
دستمزدی که معمولاً به صورت ماهیانه از سوی کارفرما به کارگر یا کارمند پرداخت می شود، دانش شناسایی و بررسی قانون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محقق
تصویر محقق
اهل تحقیق، تحقیق کننده، در تصوف کسی که به حقیقت چیزی رسیده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقوق
تصویر حقوق
Rights
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محقق
تصویر محقق
Fulfilled, Investigator, Researcher
دیکشنری فارسی به انگلیسی
pesquisador, investigador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
исследователь , следователь
دیکشنری فارسی به روسی
дослідник , слідчий
دیکشنری فارسی به اوکراینی