- محفوف
- چیزی که گرداگرد آن گرفته شده، پیچیده شده
معنی محفوف - جستجوی لغت در جدول جو
- محفوف
- گرد گرفته گرداگرد فرا گرفته
- محفوف ((مَ))
- گرداگرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگاه داشته
ویژگی فرش نقش برجسته، محفوری، کنده شده
حفظ شده، نگه داری شده، آنچه در خاطر حفظ شده
در نوردیده و پیچیده شده، در لفافه پیچیده شده
سوگند خورده
کاسته، بریده دم بریده، خیک حذف شده کاسته بریده شده، اسب دم بریده، جزوی که از آخر آن سببی انداخته باشند. چون از مفاعیلن لن بیندازی مفاعی بماند فعولن بجای آن بنهند
مبتلی بدرد بن فک اسفل
نگاهداشته و حراست شده، حفظ شده، نگهداشته، مصون، نگهبانی کردن
حفر شده کنده، کسی که دندانهای وی خالی یا فرسوده شده، نوعی فرش: بساط غالی رومی فکنده ام دو سه جای در آن زمان که بسویی فکنده ام محفور. (فرخی)
نابینا کرده، کور
در نور دیده، فراهم آورده پیچیده شده (در لفاف) درنوردیده
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعلین به مفاعیل تبدیل می شود، کور، نابینا
حذف شده، در علوم ادبی در علم عروض ویژگی زحافی که هجای بلند آخر آن حذف شده و در مفاعیلن، فاعلاتن و مفعولن که به ترتیب فعولن، فاعلن و فعولن حاصل می شود