جدول جو
جدول جو

معنی محضب - جستجوی لغت در جدول جو

محضب
ماهی تابه، آتشکاو
تصویری از محضب
تصویر محضب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محضر
تصویر محضر
پیشگاه، دفترخانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محدب
تصویر محدب
کوژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محضر
تصویر محضر
جای حضور، کنایه از درگاه، جای نوشتن اسناد و احکام، دفتر ثبت اسناد، دفترخانه، سجل، فتوا نامه، گواهی نامه
محضر نوشتن: گواهی نوشتن
فرهنگ فارسی عمید
انگبین، کنستو یکی از گونه های آلبالو آلبالو تلخ گاو دوشه شیر دوشه ظرفی که در آن شیر دوشند محلاب شیر دوشه جمع محالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدب
تصویر محدب
گوژپشت گرداننده
فرهنگ لغت هوشیار
در پرده، باز داشته پوشیده پنهان پوشیده شده پنهان: گفت: نیکوتر تفحص کن شب است شخصها در شب زناظر محجب است. (مثنوی) در پرده کرده در حجاب داشته، باز داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محضر
تصویر محضر
حضور، وقت حاضر آمدن، پیشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسب
تصویر محسب
بسند آینده، دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغضب
تصویر مغضب
خشم انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقضب
تصویر مقضب
داس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدب
تصویر محدب
((مُ حَ دَّ))
گوژپشت و برآمده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محجب
تصویر محجب
((مُ جَ))
پوشیده شده، پنهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محجب
تصویر محجب
((مَ حَ جَّ))
در پرده کرده، بازداشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محلب
تصویر محلب
((مَ لَ))
انگبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محلب
تصویر محلب
((مِ لَ))
ظرفی که در آن شیر دوشند، محلاب، شیردوشه، جمع محالب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محضر
تصویر محضر
محل حضور، دفتر ثبت اسناد، جمع محاضر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محجب
تصویر محجب
در حجاب، در پرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محدب
تصویر محدب
قوز، برآمدگی در چیزی، خمیده، منحنی، کوژ، گوژ، کوز، غوز، گنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حضب
تصویر حضب
چوب، هر چه در آتش اندازند تا افروخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محب
تصویر محب
دوست دارنده، دوستدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محض
تصویر محض
هر چیز خالص که با چیز دیگر آمیخته نشده باشد، خالص، صرف، بی چون و چرا، مقابل کاربردی، علمی که تنها جنبۀ نظری دارد مثلاً شیمی محض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محب
تصویر محب
دوست داشته و محبوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محض
تصویر محض
خالص، بی آمیغ، بی غش، صاف، بی آلایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محب
تصویر محب
((مُ حِ بّ))
دوست دارنده، دوستدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محض
تصویر محض
((مَ))
خالص، ناب، بدون ترکیب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محض
تصویر محض
Mere, Sheer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
простой , чистый
دیکشنری فارسی به روسی
простий , чистий
دیکشنری فارسی به اوکراینی