احمد بن محمد بن علی الحسینی العلوی از آل المحضار (ولادت 1217 هجری قمری 1802 میلادی فوت 1304 هجری قمری 1886 میلادی). ادیب و شاعر از حضرموت. او راست: المولدالنبی، مناقب السیده خدیجه
احمد بن محمد بن علی الحسینی العلوی از آل المحضار (ولادت 1217 هجری قمری 1802 میلادی فوت 1304 هجری قمری 1886 میلادی). ادیب و شاعر از حضرموت. او راست: المولدالنبی، مناقب السیده خدیجه
حاضر کردن، به حضور خواستن، فراخواندن احضار ارواح: فراخواندن روح های مردگان به وسیلۀ کسانی که مدعی هستند می توانند روح شخص مرده را حاضر کنند و از او پرسش هایی کنند
حاضر کردن، به حضور خواستن، فراخواندن احضار ارواح: فراخواندن روح های مردگان به وسیلۀ کسانی که مدعی هستند می توانند روح شخص مرده را حاضر کنند و از او پرسش هایی کنند
ابن المورع الهمدانی الیامی، مکنی به ابوالمورع از رجال حدیث و از مردم کوفه است. ابن سعد او را توثیق و تصدیق کرده و نسائی گوید از اعمش احادیث نیکو و مستقیم روایت کرده است و درحدیث او منکری ندیده ام. اما گروهی وی را به غفلت منسوب داشته اند. در باب نبید بر رأی مردم کوفه بود و هم بدان شهر درگذشت. (206 هجری قمری) (الاعلام زرکلی)
ابن المورع الهمدانی الیامی، مکنی به ابوالمورع از رجال حدیث و از مردم کوفه است. ابن سعد او را توثیق و تصدیق کرده و نسائی گوید از اعمش احادیث نیکو و مستقیم روایت کرده است و درحدیث او منکری ندیده ام. اما گروهی وی را به غفلت منسوب داشته اند. در باب نبید بر رأی مردم کوفه بود و هم بدان شهر درگذشت. (206 هجری قمری) (الاعلام زرکلی)
جمع واژۀ محضر. لغتی است مولد (از المعجم الوسیط). - محاضر شرع، محاکم شرع. رجوع به محضر شود. ، جمع واژۀ محضر، به معنی دفترخانه ها. رجوع به دفترخانه شود، جمع واژۀ محضر، رسیدگان به سوی آب. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ حاضر. (آنندراج)
جَمعِ واژۀ محضر. لغتی است مولد (از المعجم الوسیط). - محاضر شرع، محاکم شرع. رجوع به محضر شود. ، جَمعِ واژۀ محضر، به معنی دفترخانه ها. رجوع به دفترخانه شود، جَمعِ واژۀ محضر، رسیدگان به سوی آب. (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ حاضر. (آنندراج)
چیزی با بسیار آفت که پریان بر آن حاضر شوند. یقال اللبن محضور فغط اناء ک و کذلک الکنف محضوره، یعنی شیر دارای آفت بسیار است که پریان بر آن حاضر میشوند پس پر کن ظرف خود را از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
چیزی با بسیار آفت که پریان بر آن حاضر شوند. یقال اللبن محضور فغط اناءَ ک و کذلک الکنف محضوره، یعنی شیر دارای آفت بسیار است که پریان بر آن حاضر میشوند پس پر کن ظرف خود را از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
حاضر آوردن. (منتهی الارب). حاضر کردن. (تاج المصادر) (زوزنی). فراخواندن. بخواندن، بسیارشر. (منتهی الارب). و فی الحدیث: و السبت احضر الاّ ان ّ له اشطراً،ای هو اکثر شرّاً الاّ ان ّ له خیراً مع شرّه. (تاج العروس)
حاضر آوردن. (منتهی الارب). حاضر کردن. (تاج المصادر) (زوزنی). فراخواندن. بخواندن، بسیارشر. (منتهی الارب). و فی الحدیث: و السبت احضر الاّ ان ّ له اشطراً،ای هو اکثر شرّاً الاّ ان ّ له خیراً مع شرّه. (تاج العروس)