جدول جو
جدول جو

معنی محصورات - جستجوی لغت در جدول جو

محصورات
(مَ)
جمع واژۀ محصوره.
- محصورات اربعه، موجبۀ کلیه، سالبۀ کلیه، موجبۀ جزئیه و سالبۀجزئیه. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به موجبه... شود
لغت نامه دهخدا
محصورات
جمع محصوره، گرد گرفتگان ورتکان بن بست ها جمع محصوره
تصویری از محصورات
تصویر محصورات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محذورات
تصویر محذورات
دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محظورات
تصویر محظورات
محذورات، دشواری ها، مشکلات، گرفتاری ها، پیشامدهای ناگوار
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جمع واژۀ مقصوره. (ناظم الاطباء). زنان در پرده شده. (آنندراج). پردگیان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حور مقصورات فی الخیام. (قرآن 72/55) ، به معنی نزدیک هم آمده است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محظوره. چیزهای حرام و ناروا و غیرمشروع. یقال: الضرورات تبیح المحظورات. (ناظم الاطباء) : راه تظاهر به خمر و زمر و محظورات شرع بربست. (ترجمه تاریخ یمینی). اگر همه درامور دولت محظورات لازم آمدی... (عالم آرای عباسی)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ)
جمع واژۀ محاوره. (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به محاوره شود. مکالمه و گفتگو و گفت و شنود. (ناظم الاطباء) ، هم کلامی ها. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محذوره. رجوع به محذوره شود: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند. (ناسخ التواریخ ج 2 ص 90)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام دو آب است بنی سلول و بنی کلاب را. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ محصوله. رجوع به محصوله شود، غله و بار و حاصل کشتزارها و میوجات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبرورات
تصویر مبرورات
نیکفر جامان پذیرفته ها درست ها جمع مبروره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهورات
تصویر متهورات
جمع متهوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرورات
تصویر مجرورات
جمع مجروره، کشیدگان کشیده شدگان جمع مجروره (مجرور)
فرهنگ لغت هوشیار
گواه بودنها جنگ های تن به تن سخنرانی ها داد خواهی ها جمع محاضره معلومات ادبی و تاریخی که در مجالس علما رد و بدل شود. یافن (علم) محاضرات. فنی (علمی) است که بدان ملکه ای حاصل شود که سخنی از دیگری آورند که از جهت معانی وصفی و یا از باب ترکیب خاصی که دارد با مقام مناسب افتد غرض از آن کسب این ملکه و فایده آن پرهیز از خطا در تطبیق آن سخن است با مقتضای مقام تخاطب از جهت معانی اصلی و از جهت ترکیب خاصی که آن سخن دارد. فرق میان این علم و علم معانی در آنست که علم معانی عبارت است از اینکه متکلم سخن خود را بر مقتضای حال و مقام و سخن منقول از دیگری را با خصوصیاتی مناسب بحال خود تطبیق دهد و محاضرات عبارت از بکار بردن سخن بلغاست در اثنای سخن بطریقی که در جایی مناسب بر سبیل حکایت ایراد گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحاورات
تصویر تحاورات
جمع تحاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبوبات
تصویر محبوبات
جمع محبوبه، تازان دلداران ریکایان جمع محبوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محمولات
تصویر محمولات
جمع محموله، بارها جمع محموله (محمول) بار برداشته شده ها، بار ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلولات
تصویر محلولات
جمع محلوله، آبیدگان جمع محوله (محلول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذوفات
تصویر محذوفات
جمع محذوفه، کاستگان بریدگان جمع محذوفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدودات
تصویر محدودات
جمع محدوده، دیوار بندان سامانداران مرزین ها جمع محدوده (محدود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوبات
تصویر محجوبات
جمع محجوبه، پردگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماثورات
تصویر ماثورات
جمع ماثوره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مصوره، نگاشتگان چهر یافتگان پنداشتگان جمع مصوره (مصور) : صورت داده ها شکل پذیرفته ها: و هر یکی ازین مصورات بر صورت خویش محفوظ است اندر حال حیات نبات وحیوان، نقاشی شده ها، تصور شده ها، جمع مصوره (مصور) : صورت دهنده ها، نقاشی کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقصورات
تصویر مقصورات
جمع مقصوره، پردگیان جمع مقصوره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محصوله، فرآورده ها میوکان جمع محصوله (محصول) غله و بار و حاصل کشتزارها و میوه جات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محظوره (محظور) : اگر همه در امور دولت محظورات لازم آمدی روز تفقدی هر روز هفته انعام و احسانی درباره ایشان بلاتوقف بظهر میاید
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محذوره، ترسناک ها پرهیز شدگان جنگ ها جمع محذوره (محذور) : دور شده ها: پرهیز شده ها، موانع، مشقات گرفتاریها: یکدیگر را در مهالک و محذورات معین و یاور بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاورات
تصویر محاورات
جمع محاورت (محاوره)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متصوره، گمان شدگان انگاشتگان، جمع متصوره، گمان برندگان انگارندگان جمع متصوره، جمع متصوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
جمع محتویه، فروستان جمع محتویه (محتوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محذورات
تصویر محذورات
((مَ))
جمع محذوره، دوری شده ها، مشکلات، گرفتاری ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتویات
تصویر محتویات
درونمایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محذوریت
تصویر محذوریت
تنگنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محصولات
تصویر محصولات
فرآورده ها
فرهنگ واژه فارسی سره
گفتگوها، محاوره ها، گفت وشنودها
فرهنگ واژه مترادف متضاد