- محسود
- کسی که بر او رشک و حسد ببرند، رشک برده شده
معنی محسود - جستجوی لغت در جدول جو
- محسود
- آنکه بدو حسد برده شده، رشک برده شده
- محسود ((مَ))
- مورد حسادت واقع شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث محسود
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مورد پسند، نیک، خوش، آنکه یا آنچه ستایش شده است، از نامهای پیامبر (ص)، نام یکی از پادشاهان غزنوی
سترسا، چشمگیر، آشکار
شمرده
اندک، کران مند، کرانه پذیر
چیزی که حدونهایت داشته باشد، آنچه برای آن حدومرز تعیین شده باشد، کوچک، مختصر، ویژگی کسی که آزادی ندارد، در علوم ادبی ویژگی قصیده ای که نسیب ندارد
از نام های خداوند، ستوده، ستایش کرده شده
شمرده شده، به شمارآورده شده، انگاشته شده
ستایش کرده شده، ستوده
اندازه کرده، متناهی، حد گذارده شده، آنچه برای آن حد و مرز تعیین شده باشد، محروم
زراعت دروده درو شده
لمس شده، دانسته شده، احساس شده
دریغ خورنده، خیره چشم
شمرده شده، بشمار آمده
درشت استخوان: مرد
دروشده در زراعت
چیزی که وجود و اثر آن احساس شود، حس شده، کنایه از نمایان، معلوم، آشکار
Closeminded, Finite, Limited, Limitedly, Restrained, Sparing, Inhibited
mente fechada, finito, inibido, limitado, limitadamente, contido, frugal
engstirnig, endlich, gehemmt, begrenzt, zurückhaltend, sparsam
ograniczony umysłowo, skończony, zahamowany, ograniczony, ograniczenie, powściągliwy, oszczędny
ограниченный , конечный , подавленный , ограниченно , сдержанный , экономный
обмежений , скінченний , обмежено , стриманий , ощадливий
gesloten van geest, eindig, belemmerd, beperkt, terughoudend, zuinig
de mente cerrada, finito, inhibido, limitado, limitadamente, contenido, frugal
étroit d'esprit, fini, inhibé, limité, de manière limitée, retenu, parcimonieux