نعت مفعولی از احراز. فراهم آورده. جمعکرده شده. جمعکرده، پناه داده، به دست آورده، آنچه صاحب و دارنده اش آن را تباه شده بشمار نیاورد. (از اقرب الموارد) ، قطعی. مسلم، مالی در دست دیگری که دسترسی بدان ممنوع باشد، خواه مانع خانه باشد یا نگهبان. (از تعریفات جرجانی)
نعت مفعولی از احراز. فراهم آورده. جمعکرده شده. جمعکرده، پناه داده، به دست آورده، آنچه صاحب و دارنده اش آن را تباه شده بشمار نیاورد. (از اقرب الموارد) ، قطعی. مسلم، مالی در دست دیگری که دسترسی بدان ممنوع باشد، خواه مانع خانه باشد یا نگهبان. (از تعریفات جرجانی)
نعت فاعلی از تحزیب. گردآورندۀ گروهها. (از منتهی الارب). گردآورندۀ گروهان و طوایف. کسی که گروه گروه میکند. (ناظم الاطباء) ، وردکننده قرآن. (از منتهی الارب). آنکه قرآن مجید را به شصت حزب تقسیم میکند. (ناظم الاطباء)
نعت فاعلی از تحزیب. گردآورندۀ گروهها. (از منتهی الارب). گردآورندۀ گروهان و طوایف. کسی که گروه گروه میکند. (ناظم الاطباء) ، وِردکننده قرآن. (از منتهی الارب). آنکه قرآن مجید را به شصت حزب تقسیم میکند. (ناظم الاطباء)
نعت فاعلی از احراز. کسی که گرد می آورد مزد را و سود می برد و برخورداری میکند از آن. (ناظم الاطباء). گردآورنده و گیرندۀ مزد. (آنندراج) ، استوارکننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آگاه و هوشیار، پرهیزگار. (ناظم الاطباء). بازدارندۀ فرج از زنا، جای پناه دهنده و در حرز کننده، بسیار نگاهدارنده. (آنندراج) ، مکان محرز، جای امن و امان. (ناظم الاطباء). مکان حریز. جای استوار
نعت فاعلی از احراز. کسی که گرد می آورد مزد را و سود می برد و برخورداری میکند از آن. (ناظم الاطباء). گردآورنده و گیرندۀ مزد. (آنندراج) ، استوارکننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آگاه و هوشیار، پرهیزگار. (ناظم الاطباء). بازدارندۀ فرج از زنا، جای پناه دهنده و در حرز کننده، بسیار نگاهدارنده. (آنندراج) ، مکان محرز، جای امن و امان. (ناظم الاطباء). مکان حریز. جای استوار
گرد آورنده، گیرنده مزد، پناه دهنده، استوار کننده فراهم، پناه یافته، دریافت مزد گرفته، استوار درست فراهم آورده جمع کرده، پناه داده، بدست آورده، مسلم قطعی: وقوع این جرم محرز است. احراز کننده گرد آورنده، پناهگاه دهنده در حرز کننده، استوار کننده جمع محرزین. نگاه دارنده
گرد آورنده، گیرنده مزد، پناه دهنده، استوار کننده فراهم، پناه یافته، دریافت مزد گرفته، استوار درست فراهم آورده جمع کرده، پناه داده، بدست آورده، مسلم قطعی: وقوع این جرم محرز است. احراز کننده گرد آورنده، پناهگاه دهنده در حرز کننده، استوار کننده جمع محرزین. نگاه دارنده