جدول جو
جدول جو

معنی محروض - جستجوی لغت در جدول جو

محروض
(مَ)
بلایه و نابکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محروض
نا بکار
تصویری از محروض
تصویر محروض
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفروض
تصویر مفروض
فرض شده، واجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معروض
تصویر معروض
محل عرضه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محروم
تصویر محروم
ناامید، بی بهره، بی نصیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقروض
تصویر مقروض
بریده شده، وام دار، بدهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محروس
تصویر محروس
حراست شده، حفظ شده، نگه داری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرور
تصویر محرور
کسی که دارای مزاج گرم است، گرم شده از حرارت آتش و تب
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ضَ)
مؤنث محروض. رجوع به محروض شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معروض
تصویر معروض
عرضه شده، عرض شده، ظاهر و هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقروض
تصویر مقروض
مدیون، قرض دار و وامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
واجب و فریضه کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممروض
تصویر ممروض
بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
لاغر، گرم سرشت، خشمگین برافروخته گرم شده (از آتش تب خشم و جز آن) : بهر مزدوران که محروران بدند از ماندگی قرصه کافور کرد از قرصه شمس الضحی. (خاقانی)، گرم مزاج جمع محرورین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروص
تصویر محروص
آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروق
تصویر محروق
آتش گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروم
تصویر محروم
باز داشته شده، بی نصیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محروس
تصویر محروس
نگهبانی و پاسبانی شده، محفوظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معروض
تصویر معروض
((مَ))
عرضه شده، پیش آمده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقروض
تصویر مقروض
((مَ))
کسی که به دیگری وام دارد، مدیون، قرض دار، بدهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
((مَ))
واجب کرده شده، فرض شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرور
تصویر محرور
((مَ))
گرم شده از تب یا خشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محروس
تصویر محروس
((مَ))
نگاه داشته شده، حراست شده، حفظ شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محروق
تصویر محروق
((مَ))
سوخته شده، افروخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محروم
تصویر محروم
((مَ))
بی نصیب، بی بهره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقروض
تصویر مقروض
وامدار، بدهکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محروم
تصویر محروم
بی بهره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محروم
تصویر محروم
Deprived, Disadvantaged
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
Supposed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
suposto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محروم
تصویر محروم
privado, desfavorecido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محروم
تصویر محروم
benachteiligt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
angenommen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مفروض
تصویر مفروض
przypuszczalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محروم
تصویر محروم
pozbawiony
دیکشنری فارسی به لهستانی