جدول جو
جدول جو

معنی محرقات - جستجوی لغت در جدول جو

محرقات
(مُ حَرْ رِ)
جمع واژۀ محرقه. رجوع به محرقه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محاکات
تصویر محاکات
مشابه کسی یا چیزی شدن، حکایت کردن، تقلید کردن، بازگفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
چیز های حرام شده، زنان حرم سرا، پارچۀ خط دار رنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محامات
تصویر محامات
از کسی دفاع کردن، پشتیبانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محسنات
تصویر محسنات
نیکویی ها، کارهای نیک، صفات خوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محصنات
تصویر محصنات
جمع واژۀ محصنه، زن شوهردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرقات
تصویر مرقات
پلکان، نردبان
فرهنگ فارسی عمید
(مُ حَرْ رَ)
جمع واژۀ محرره. نوشته ها. تحریرشده ها. رجوع به محرر شود
جمع واژۀ محرره. زنان آزادشده
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ)
مرقاه. نردبان و زینه. (غیاث). پایه. زینه. پلۀ نردبان. درجه. سلّم. پله. پلکان. رجوع به مرقاه شود: و اوتاد طالع از درجات هبوط به مرقات صعود ارتفاع گرفت. (سندبادنامه ص 271). و پادشاه جهاندار بر مرقات بخت بیدار مؤید و کامکار نشسته. (جهانگشای جوینی). که در زمین منفذی و بر آسمان مرقاتی میجست. (جهانگشای جوینی) ، کنایه از محل صعود و ترقی: یکی طور و یکی عرفات، یکی قصور و دیگر غرفات...آن میقات موسی و این مرقات عیسی... (ترجمه محاسن اصفهان در توصیف کوهچه و مصلی در اصفهان)
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
چیزهای روشن، کنایه از ستارگان. (آنندراج). و رجوع به مشرق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ)
شبها که در تمام آن ماه باشد و گاه از ابر گمان برند که صبح است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). لیالی محمقات، شبها که ماه در میغ تابد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
جمع واژۀ مزرقه. مقاسم میاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مزرقه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رِ)
جمع واژۀ محرّره. زنان آزادکننده
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رِ)
جمع واژۀ محرکه. رجوع به محرکه شود.
- محرکات قدسیه، در اصطلاح فلسفه عقول مجرده که مدبرات عقلیه هم نامیده میشوند. (اسفار ج 3 ص 142)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَرْ رِ)
جمع واژۀ معرقه. داروهایی خوی آور. ادویه ای که عرق از مسامات برآرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معرّق و معرقه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَرْ رَ)
جمع واژۀ محرمه. (ناظم الاطباء) : و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 1) ، جمع واژۀ محرمه. زنانی که به علت نسب، مصاهره، رضاع، لعان، قذف، زنا و لواط تزویج آنها بر مرد حرام است. (از یادداشت لغتنامه) ، زنان حرم، (اصطلاح بزازان). جامۀ راه راه که یک راه سیاه و یک راه سپید دارد پارچۀ خطدار الوان. (ناظم الاطباء) :
به دست صوفی صوف از محرمات همه
که منهیند برو توبه از مناهی کن.
نظام قاری (دیوان البسه ص 100).
گاه شد آشکار گه ظاهر
در لباس محرمات عبا.
نظام قاری (دیوان البسه ص 20).
فش عمامه درآمد به احتساب رخوت
براند دره بنهی محرمات دگر.
نظام قاری (دیوان البسه ص 15).
از بس الف زخم کشیدم بر سر
از سر تا پامحرمات است دلم.
سعید اشرف.
محرمات مکن بر من این محرم را
برنگ ابر سیه بر صفای مه می نوش.
میرنجات.
، جمع واژۀ محرّم. رجوع به محرّم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَقْ قَ)
جمع واژۀ محقره. ناچیزها و چیزهای خرد و ریزه. (ناظم الاطباء). ریزگان. (منتهی الارب). صغایر. (تاج العروس) : طغرل بک... پیغام. به خلیفه فرستاد که... به هر وقت به محقرات و جزویات دیوان عزیزرا... ابرام نباید نمود. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 20)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحرزات
تصویر تحرزات
جمع تحرز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محرمه، نا شایست ها، مشکوییان پردگیان، جامه راهراه جمع محرمه، جمع محرمه (محرم) چیز های حرام: ... و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده، زنان حرم، جامه راه راه الوان: هنگام محرم است و با تست دلم بیزار ز گلزار حیاتست دلم. از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پا محرمات است دلم. (محمد سعید اشرف) جمع محرمه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محرکه، جنبانندگان و خرد های یله در فرزان صدرای شیرازی جمع محرکه، جمع محرکه. یا محرکات قدسیه. عقول مجرده که مدبرات عقلیه هم نامیده میشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محررات
تصویر محررات
تزده ها نورده ها پیمان نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورقات
تصویر تورقات
جمع تورق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرقات
تصویر تفرقات
جمع تفرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعرقات
تصویر تعرقات
جمع تعرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحققات
تصویر تحققات
جمع تحقق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرفات
تصویر تحرفات
جمع تحرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحرکات
تصویر تحرکات
جمع تحرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریقات
تصویر تحریقات
جمع تحریق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محققات
تصویر محققات
جمع محققه (محقق)، جمع محققه (محقق)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محقره، ریزگان جمع محقره: طغرل بک... پیغام... بخلیفه فرستاد که... بهر وقت بمحقرات و جزویات دیوان عزیز را تصدیق و ابرام نباید نمود
فرهنگ لغت هوشیار
پلکان. پلکان، نردبان: در زمین منفذی و بر آسمان مرقاتی می جست تاخود را از لشکر بی کران بر کران کند، جمع مراقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریات
تصویر تحریات
جمع تحری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
((مُ حَ رَّ))
چیزهای حرام، زنان حرم، در فارسی جامه راه راه الوان، جمع محرمه (محرم)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرقات
تصویر مرقات
پلکان، نردبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محرمات
تصویر محرمات
بازدارندگی
فرهنگ واژه فارسی سره