- محرابی
- مهرابی گونه ای شمشیر منسوب به محراب: ، مسجد، نوعی شمشیر
معنی محرابی - جستجوی لغت در جدول جو
- محرابی
- منسوب به محراب، مسجد، نوعی شمشیر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تازی نیامده رود ها سازهای زهی زخمه خور، تور انبانی پرنده ای که در تور انبان گرفتار افتد منسوب به مضراب: سازهایی که آنها را بوسیله مضراب (زخمه) نوازند، مرغی که در مضراب گرفتار شده: ز آسیب تو از فلک فرو ریزند انجم چو کبوتران مضرابی. (انوری)
عمل و شغل میراب، حقی که به جهت تقسیم آب بمیرابها دهند، دایره میاه
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بخشی از یک از عبادتگاه که پیش روی نمازگزاران و عبادت کنندگان است و پیش نماز یا کشیش در آنجا می ایستند
جای ایستادن پیش نماز، طاق مسجد که در سمت قبله است، قبله، بالای خانه، صدر مجلس، جایگاه شیر
بالاخانه و حجره بالای حجره، صدر مجلس، جای ایستادن پیشنماز در مسجد
((مِ))
فرهنگ فارسی معین
بالای خانه و صدر مجلس، جای ایستادن پیشنماز در مسجد، بخشی از یک عبادتگاه که در هنگام عبادت رو به آن می ایستند، جمع محاریب
معماری
چادر نادوخته که حاجیان پوشند، قسمی سجاده از پنبه با نقشهای کبود بر زمینه سپید گستردنی کوچک و غالبا با زمینه سپید و گلهای آبی که چون سجاده بر آن نماز گذارند جانماز مصلی
آشفتگی وانقلاب
چای تازی
بادیه نشین، عرب
درختی از تیره سدایبان جزو دسته مرکبات که میوه اش بزرگتر از پرتقال و طعم آن ترش و شیرین است. رنگ میوه اش زرد و داخلش سبز رنگ و دارای پوستی ضخیم میباشد
بیابانی دشتی خود روی گیاه
منسوب به صحرا بیابانی بری، گیاهی که در صحرا روید بری مقابل بستانی
بیابانی کویری منسوب به صحرا، قسمی گرگ آدمخوار
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
میوه ای از نوع مرکبات، گرد، بزرگ و نارنجی رنگ با طعم ترش و شیرین و مطبوع
عرب بادیه نشین، تازی بیابانی
بیابانی، صحرانشین، ساکن صحرا، پرورش یافته در صحرا مثلاً گل صحرایی، موش صحرایی، کار یا عملی که در صحرا انجام شود
ویژگی اوضاع و احوال آشفته در هر چیزی
هر یک از پرندگان آبزی، با پاهای پرده دار و کوتاه، گردن دراز و نوک پهن، اردک
روشن (از نور ماه)، نوعی لامپ استوانه ای، لامپ فلورسنت، ایوان جلو عمارت
محراب ها، جاهای ایستادن پیش نماز، قبله ها، بالای خانه ها، صدر مجلس ها، جایگاه شیرها، جمع واژۀ محراب
منسوب به فاراب اهل فاراب
همفریاد هم بانگ
جمع محراب، از ریشه پارسی مهرابه ها جمع محراب
جمع محارب، رزمندگان جنگندگان کریشکان جمع محارب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
محاربه و محاربت در فارسی: جنگ رزم با یکدیگر جنگیدن حرب کردن، حرب جمع محاربات
محاربه: ... که فتح ناحیت قم بجنگ و محاربت بوده باشد جمع محاربات
در تازی نیامده باز شماری عمل و شغل محتسب احتساب
در تازی نیامده فریبکاری ترفندگری حیله گری مکاری: بانگ درویشان و محتاجان نیوش تا نگیرد بانگ محتالیت گوش. (مثنوی)
منسوب به محلات از مردم محلات