جدول جو
جدول جو

معنی محرابی

محرابی
منسوب به محراب، مسجد، نوعی شمشیر
تصویری از محرابی
تصویر محرابی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با محرابی

محرابی

محرابی
مهرابی گونه ای شمشیر منسوب به محراب: ، مسجد، نوعی شمشیر
محرابی
فرهنگ لغت هوشیار

محرابی

محرابی
آنکه اهل محراب و ملازم آن است.
- زاهد محرابی، پارسا که پیوسته ملازم محراب و مقیم محراب است:
رخ او چون رخ آن زاهد محرابی
بر رخش بر، اثر سبلت سقلابی.
منوچهری.
، نوعی از شمشیر. (غیاث) (آنندراج). قسمی از شمشیر. (ناظم الاطباء) ، مسجد. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، قوسی. کمانی. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- ابروان محرابی، کمانی:
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد.
حافظ.
، هر چیز که به شکل محراب باشد.
- ریش محرابی، همانند محراب در هیأت
لغت نامه دهخدا

مضرابی

مضرابی
در تازی نیامده رود ها سازهای زهی زخمه خور، تور انبانی پرنده ای که در تور انبان گرفتار افتد منسوب به مضراب: سازهایی که آنها را بوسیله مضراب (زخمه) نوازند، مرغی که در مضراب گرفتار شده: ز آسیب تو از فلک فرو ریزند انجم چو کبوتران مضرابی. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار

میرابی

میرابی
عمل و شغل میراب، حقی که به جهت تقسیم آب بمیرابها دهند، دایره میاه
فرهنگ لغت هوشیار

محاربی

محاربی
منسوب است به محارب بن دثار، منسوب است به قبیلۀ محارب. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

محاربی

محاربی
عبدالحق بن غالب بن عطیه (481 تا 542 هجری قمری). از محارب قیس غرناطی است و ابومحمد کنیه دارد. مردی مفسر و فقیه و دانای احکام و حدیث است و شعر نیز می سروده است و صاحب تألیفات است و به سال 541 یا 546 هجری قمری در لورقه درگذشته است. (الاعلام زرکلی)
لقیط بن بکیر نصر بن سعید از بنی محارب از قیس عیلان متوفی در 190 هجری قمری مردی راوی و از دانایان به ادب و اخبار و از مردم کوفه است و شعری نیک دارد و تألیفاتی چون ’النساء’ و ’السمر’ و ’اللصوص’. (الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا

میرابی

میرابی
شغل و پیشۀ میراب، عمل میراب، عمل مباشرت و نظارت بر تقسیم آب:
خضر نتواند به آب زندگی از ما خرید
منصب میرابی سرچشمۀ آئینه را،
میرزاصائب،
رجوع به میراب شود،
حقی که به جهت تقسیم آب به میرابها دهند
لغت نامه دهخدا

میرابی

میرابی
دهی است از دهستان رودخانه بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در 95هزارگزی شمال میناب با 200 تن سکنه، آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

محراب

محراب
بخشی از یک از عبادتگاه که پیش روی نمازگزاران و عبادت کنندگان است و پیش نماز یا کشیش در آنجا می ایستند
محراب
فرهنگ نامهای ایرانی