جدول جو
جدول جو

معنی محتوا - جستجوی لغت در جدول جو

محتوا
آنچه درون چیزی قرار دارد، کنایه از آنچه در یک سخن قصد شده، مضمون سخن
تصویری از محتوا
تصویر محتوا
فرهنگ فارسی عمید
محتوا
درونمایه
تصویری از محتوا
تصویر محتوا
فرهنگ واژه فارسی سره
محتوا
فحوا، متن، مضمون، مفاد، مفهوم، مظروف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محتوم
تصویر محتوم
حتمی، ثابت و استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احتوا
تصویر احتوا
شامل بودن، در بر داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتوی
تصویر محتوی
چیزی که چیز دیگر را دربر دارد، دربر گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
برانگیخته شدۀ به نشاط و سرور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
قوم رمانندۀ صید به طرف یکدیگر. (از منتهی الارب). کسی که میراند شکار را به طرف دیگر. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، در میان گیرنده کسی را. (از منتهی الارب). در میان گیرنده و احاطه کننده. (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آنکه اندک شیر یابد به جهت قحط و کمی. (منتهی الارب). کسی که در قحطی و در سختی مقدار کمی شیر یابد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وا)
نعت مفعولی از احتواء. محصور و محاط و گرداگرد فروگرفته شده، در برداشته شده. جمعآمده. گرد شده.
- محتوای چیزی، درون و داخل آن. آنچه در آن است
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نعت فاعلی از احتواء. گرداگرد فراگیرنده و از هر سوی به چیزی فرازآینده. (از منتهی الارب). فراگیرنده و کسی یا چیزی که فرا می گیرد. فرازآینده بر چیزی. (ناظم الاطباء). گرداگرد گیرنده. (غیاث) (آنندراج). محیط شونده. (آنندراج) ، شامل شونده. (ناظم الاطباء). دربردارنده، گردآورنده و جمعکننده. (منتهی الارب) :
بی ز استعداد بر کانی روی
بر یکی حبه نگردی محتوی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نعت مفعولی از حتم. ثابت و استوار، فرموده شده، واجب و ناگزیر. (ناظم الاطباء). واجب کرده شده. (غیاث) (آنندراج). قطعی. بایا. مکتوب. مقدر:
آن انائی بر تو ای سگ شوم بود
در حق ما دولت محتوم بود.
مولوی (مثنوی، دفتر پنجم ص 348).
- اجل محتوم، اجل نوشته. وقت مقدر.
- قضای محتوم، قضای نوشته: علی نهایهالامد المعلوم و بلوغهالاجل المحتوم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
محاصره کننده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
گرد کردن گرد فرو گرفتن فرا گرفتن از هر سوی، اشتمال شامل بودن بر در برداشتن، فراز آمدن بر دست یافتن بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتوی
تصویر محتوی
درون و داخل چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتوم
تصویر محتوم
ثابت و استوار، فرموده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتوی
تصویر محتوی
((مُ تَ))
حاوی، شامل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتوم
تصویر محتوم
((مَ))
حتمی، ناگزیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتوی
تصویر محتوی
درونمایه
فرهنگ واژه فارسی سره
حاوی، شامل، مشتمل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حتمی، مسجل، مقدر، ناگزیر، نبشته
متضاد: نامحتوم، واجب، لازم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
Frivolous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
frivole
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
frívolo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
sembrono
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
หยาบคาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
lichtzinnig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
轻浮的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
frivolo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
frívolo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
lekkomyślny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
легковажний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
leichtfertig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
легкомысленный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی محتوا
تصویر بی محتوا
तुच्छ
دیکشنری فارسی به هندی