- محتشیه(مُ تَ یَ)
مؤنث محتشی. زنی که بر پستان یا بر سرین خود بالشچه بندد تا کلان نماید. (ناظم الاطباء)
معنی محتشیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُ حَ یَ)
لغت نامه دهخدا
ارض محربیه، زمینی حرباناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زمین ناهموار و درشت. (ناظم الاطباء)
(مُ حَکْ کِ می یَ)
لغت نامه دهخدا
فرقه ای از خوارجند و خوارج کسانی بودند که بر امیرمؤمنان حضرت علی بن ابیطالب علیه الصلاه والسلام خروج کردند در موقع تحکیم و آنچه در آن هنگام بوقوع پیوست و آن حضرت را تکفیر کردند. و آنها دوازده هزار نفر مرد بودند که همگی اهل نماز و روزه بودند و به آن حضرت تکلیف کردند که خود را از امامت عزل کند یا کشته شود و آنان نصب امام را واجب نمیدانستند. عثمان را هم تکفیر کردند و هم چنین بیشتر از یاران پیغمبر راو نیز مرتکب گناهان کبیره را هم کافر می شناختند. (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به خوارج و محکمه شود
(مُ تَ)
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از احتشاء. پر و مملو و انباشته و آگنده. (ناظم الاطباء). پرشونده. (از منتهی الارب) ، پنبه در خود گیرنده، محتشیه. (ناظم الاطباء). در خود پیچیده. (از منتهی الارب). زنی که بالشچه بر سرین یا پستان بندد تا کلان نماید. (آنندراج)
(مُ حَشْ شی یَ)
لغت نامه دهخدا
خرگوش تاسه برافکن سگان بدویدن: ارنب محشیه. (منتهی الارب). خرگوشی که سگان را در دویدن به تاسه افکند. (ناظم الاطباء)
محتویه در فارسی مونث محتوی: فروست در بر دار درونمایه مونث محتوی جمع محتویات
جمع ماشیه: چارپایان مانند گاو گوسفند شتر، مالیات چارپا مالیاتی که بگاو و استر و خر تعلق میگیرد مواشیه
مقتضیه در فارسی مونث مقتضی بنگرید به مقتضی مقتضیه در فارسی مونث مقتضی بنگرید به مقتضی مونث مقتضی، جمع مقتضیات مونث مقتضی (-) : (طبقات صاحب منصبان که هر وقت اقتضا نماید بخدمات مقتضیه مامور خواهند شد) (مراه البلدان ج 1 ضمیمه ص 18)، جمع مقتضیات
جمع مفتش، باز رسان جمع مفتش در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
باور داران رهنمودی محمد بن امام علی الهادی، گروهی که محمد (ص) را خدا می دانستند، گروهی که باز گشت محمد بن عبدالله حسن بن امام حسن (ع) را می بیوسیدند (فضل بن شادان نیشابوری)
محتاله در فارسی مونث محتال: ترفندگر: زن مونث محتال زن حیله گر: ازره مرو بعشوه دنیا که این عجوز مکاره می نشیند و محتاله میرود. (حافظ)
محترفه در فارسی مونث محترف - و پیشه وران خداوندان پیشه مونث محترف زنی که پیشه ور باشد، گروه پیشه وران: بعضی از صناع و محترفه که در ربقه اسار بر یکدیگر بخش کرده بودند... زنده رها نکردند
محترقه در فارسی مونث محترق: سوزان آتشگیر یا مواد محترقه. موادی که موجب سوزاندن اشیا و تولید حریق شود
محترمه در فارسی مونث محترم: آزرمیک گرامی ارجمند مونث محترم جمع محترمات. مونث محترم جمع محترمات
جمع محتشم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)، جمع محتشم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
