جدول جو
جدول جو

معنی محاورت - جستجوی لغت در جدول جو

محاورت
(مُ وَ رَ)
محاوره. گفتگو. سؤال و جواب. گفت و شنود: ضعیف دل را در محاورت زبان کند شود. (کلیله و دمنه). و انتظار میکردم تا مگر در اثنای محاورت از تو کلمه ای زاید. (کلیله و دمنه). در حسن معاشرت و آداب محاورت. (گلستان). تفرج بلدان و محاورت خلان. (گلستان). مرد از مجاورت او به جان رنجیدی و از محاورت او چاره ندیدی. (گلستان) ، عبارت است از معرفت مواقع کلام و بدایع حدیث با طبقات اقوام، موشح به لطایف و نکات و امثال و ابیات و بعضی این فن را علم محاضرات خوانند. (از نفایس الفنون محمد بن محمود آملی، فن محاوره). رجوع به محاوره شود
لغت نامه دهخدا
محاورت
محاوره: مرد از محاورت او بجان رنجیدی و از مجاورت او چاره ندیدی
تصویری از محاورت
تصویر محاورت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
همسایگی کردن با کسی، در جوار کسی یا جایی به سر بردن، همسایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاوره
تصویر محاوره
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مساورت
تصویر مساورت
بر یکدیگر جستن، با یکدیگر جست و خیز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاولت
تصویر محاولت
حیله کردن برای دست یافتن به چیزی، قصد کردن، تیز نگریستن به سوی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشاورت
تصویر مشاورت
مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساورت
تصویر مساورت
جست و خیز کردن، حمله کردن بسوی یکدیگر بریکدیگر برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاورات
تصویر محاورات
جمع محاورت (محاوره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاوره
تصویر محاوره
پاسخ و سخن گفتن، حدیث کردن با یکدیگر، مباحثه، سوال و جواب
فرهنگ لغت هوشیار
گرد شخصی (یا اشخاصی) یا محلی را فرا گرفتن بطوری که رابطه او (آنان) با خارج قطع گردد در حصار گرفتن: طول ایام محاصره در صورت مکابره زیاد باعث شدت عدوات غازیان عاقبت اندیش زندیه با صاحبان استشاره است. یا محاصره بری. محاصره ناحیه یا کشوری از راه خشکی. یا محاصره بحری. محاصره ناحیه یا کشوری از راه دریا و قطع رابطه آن با دیاری آزاد
فرهنگ لغت هوشیار
سوال و جواب کردن با یکدیگر حاضر جوابی کردن، مطلبی ادبی یا علمی که در مجلسی بین دانشمندان مورد بحث قرار گیرد جمع محاضرات
فرهنگ لغت هوشیار
مجاور بودن همسایه بودن در جوار کسی بودن، در مکانی مقدس اقامت گزیدن: و بترخیص حضرت نادری مجاورت آستان عرش بنیان را اختیار و در آن اوان در آنجا می بود، همسایگی، نزدیکی: ... آتش اندر نیستانی افتد هر چه خشک باشد بسوزد و از جهت مجاورت خشک بسیار تر نیز بسوزد
فرهنگ لغت هوشیار
حیله کردن برای رسیدن بمقصود، آهنگ کردن قصد کردن، چشم انداختن بچیزی تیز نگریستن، حیله گری، قصد، تیزنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاوره
تصویر محاوره
((مُ وِ رَ یا رِ))
گفتگو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
((مُ وَ رَ))
همسایگی، نزدیکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساورت
تصویر مساورت
((مُ وَ رَ))
جست و خیز کردن، به سوی یکدیگر حمله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
Juxtaposition, Vicinity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
juxtaposition, proximité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
justaposição, vizinhança
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
সমান্তরাল স্থাপন , নিকটবর্তীতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
并列 , 附近
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
הצמדה , קֵרוּבָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
병렬 , 근접성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
yan yana koyma, yakınlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
penempatan bersebelahan, kedekatan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
giustapposizione, vicinanza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
निकटता , निकटता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
Nebeneinanderstellung, Nähe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
yuxtaposición, vecindad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
naastplaatsing, nabijheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
зіставлення , близькість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
соположение , близость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
zestawienie, bliskość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجاورت
تصویر مجاورت
並置 , 近隣
دیکشنری فارسی به ژاپنی