- محاصره
- کسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
معنی محاصره - جستجوی لغت در جدول جو
- محاصره
- در بندان، در حصار گرفتن
- محاصره ((مُ ص رِ))
- گرداگرد کسی یا جایی را گرفتن و راه را بر آن بستن
- محاصره
- Encirclement
- محاصره
- Einkreisung
- محاصره
- oblężenie
- محاصره
- окружение
- محاصره
- оточення
- محاصره
- belegering
- محاصره
- cercado
- محاصره
- encerclement
- محاصره
- accerchiamento
- محاصره
- घेराव
- محاصره
- pengepungan
- محاصره
- kizuizi
- محاصره
- การล้อม
- محاصره
- حصارٌ
- محاصره
- محاصرہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن
با هم گفتگو و سؤال و جواب کردن، سؤال و جواب حضوری، گفتگو در موضوعی که در محفلی مورد بحث قرار گیرد
دید بانی
سوال و جواب کردن با هم، مکالمه
گرد شخصی (یا اشخاصی) یا محلی را فرا گرفتن بطوری که رابطه او (آنان) با خارج قطع گردد در حصار گرفتن: طول ایام محاصره در صورت مکابره زیاد باعث شدت عدوات غازیان عاقبت اندیش زندیه با صاحبان استشاره است. یا محاصره بری. محاصره ناحیه یا کشوری از راه خشکی. یا محاصره بحری. محاصره ناحیه یا کشوری از راه دریا و قطع رابطه آن با دیاری آزاد
پاسخ و سخن گفتن، حدیث کردن با یکدیگر، مباحثه، سوال و جواب
گرفتن دست کسی در راه رفتن، هم پهلو رفتن پهلو به پهلو رفتن
معاصرت در فارسی: همزمانی همروز گاری