جدول جو
جدول جو

معنی محاسبه - جستجوی لغت در جدول جو

محاسبه
حساب کردن، با کسی حساب کردن، به حساب و کتاب کسی رسیدن، کنایه از رسیدگی و بررسی امری
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
فرهنگ فارسی عمید
محاسبه
(شَ فَ)
حساب کردن. (منتهی الارب). شمار کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). شمردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شمار گیری. شمار گرفتن. شمار. ج، محاسبات، مراقبت در اینکه حفظ کند شخص ظاهر و باطن خود را تا آنکه چیزی که حسنات وی راباطل می کند از آن صادر نشود. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب محاسبۀ نفس ذیل مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
محاسبه
(مُ سَ بَ / سِ بِ)
محاسبه. شمار کردن. با کسی شمار کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی: آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. (گلستان) ، عمل حساب، دعوت به حساب، دقت در حساب، رسیدگی به حساب، غور و تعمق در حساب، ترتیب و انتظام در حساب. (ناظم الاطباء).
- محاسبه دار، کسی که تفتیش در حساب میکند. (ناظم الاطباء).
- محاسبه طلب، کسی که تفریغ حساب را از وی میخواهند. (ناظم الاطباء).
- محاسبه کردن، شمردن و حساب کردن و مرتب کردن حساب.
- محاسبۀ نفس، (اصطلاح تصوف) تفقد و تفحص احوال نفس بدین معنی که از خوب و بد آنچه از انسان همه روزه روی میدهد شمارۀ آن را داشته در آخر روزحساب کند که نیک او از بد یا بد او بر نیک فزونی دارد و برخی از متصوفین ساعات را بجای ایام گرفته و حساب اعمال نیک را ’احصا’ و اعمال بد را ’حصر’ خوانند و برای شمارۀ آنها سنگ ریزه بکار برند. محمد بن محمود آملی در نفائس الفنون آرد: محاسبه یعنی پیوسته متفقد و متفحص احوال و افعال نفس خود باشد و هرآنچه از ملایم و غیر ملایم از او روز بروز و ساعت به ساعت صادرمیشود حصر و احصا کند و بزیادتی و نقصان آن بر کیفیت حال خود واقف گردد. و محاسبه از جمله مقامات سالک مسلک تصوف است و مقام سوم شمرده شده است
لغت نامه دهخدا
محاسبه
حساب کردن
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
فرهنگ لغت هوشیار
محاسبه
((مُ س بِ))
حساب کردن، رسیدگی به حساب، حساب چیزی را نگه داشتن، جمع محاسبات
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
فرهنگ فارسی معین
محاسبه
شمارش، برآورد
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
فرهنگ واژه فارسی سره
محاسبه
احتساب، ارزیابی، حسابداری، شمارش، حساب کردن، شمردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محاسبه
محاسبه از مرده در خواب، بر سزا دادن او دلالت دارد. دیدن محاسبهی شخص از خودش، بر توبه کردن و بازگشت به سوی خداوند دلالت دارد. خالد بن علی بن محد العنبری
فرهنگ جامع تعبیر خواب
محاسبه
احسب
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به عربی
محاسبه
Computation
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
محاسبه
calcul
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
محاسبه
cálculo
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
محاسبه
cálculo
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
محاسبه
Berechnung
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به آلمانی
محاسبه
obliczenia
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به لهستانی
محاسبه
вычисление
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به روسی
محاسبه
обчислення
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
محاسبه
حساب
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به اردو
محاسبه
การคำนวณ
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به تایلندی
محاسبه
hesabu
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
محاسبه
計算
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
محاسبه
计算
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به چینی
محاسبه
חישוב
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به عبری
محاسبه
계산
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به کره ای
محاسبه
berekening
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به هلندی
محاسبه
perhitungan
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
محاسبه
হিসাব
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به بنگالی
محاسبه
गणना
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به هندی
محاسبه
calcolo
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
محاسبه
hesaplama
تصویری از محاسبه
تصویر محاسبه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محاربه
تصویر محاربه
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
فرهنگ فارسی عمید
محاسبه: اما مقام محاسبت در پیش ترازو بود، محاسبت آنست که طاعات و معاصی را با خود حساب کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاسده
تصویر محاسده
محاسدت و محاسده در فارسی: رشک ورزی حسد ورزیدن بدخواهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاسبه
تصویر متحاسبه
مونث متحاسب: جمع متحاسبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره