حساب کننده و مرتب کننده حساب و مستوفی. (ناظم الاطباء). شمارگر. آمارگر. شمارگیر. آماره گیر. شماره گیر. حسابدار. آمارگیره. شمارکننده. شمارنده. حسیب. حاسب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب کننده. (آنندراج) : چندانت بقا باد که آید عدد سال اندر قلم کاتب و در ذهن محاسب. سوزنی
حساب کننده و مرتب کننده حساب و مستوفی. (ناظم الاطباء). شمارگر. آمارگر. شمارگیر. آماره گیر. شماره گیر. حسابدار. آمارگیره. شمارکننده. شمارنده. حسیب. حاسب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب کننده. (آنندراج) : چندانْت بقا باد که آید عدد سال اندر قلم کاتب و در ذهن محاسب. سوزنی
محاسبه. شمار کردن. با کسی شمار کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی: آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. (گلستان) ، عمل حساب، دعوت به حساب، دقت در حساب، رسیدگی به حساب، غور و تعمق در حساب، ترتیب و انتظام در حساب. (ناظم الاطباء). - محاسبه دار، کسی که تفتیش در حساب میکند. (ناظم الاطباء). - محاسبه طلب، کسی که تفریغ حساب را از وی میخواهند. (ناظم الاطباء). - محاسبه کردن، شمردن و حساب کردن و مرتب کردن حساب. - محاسبۀ نفس، (اصطلاح تصوف) تفقد و تفحص احوال نفس بدین معنی که از خوب و بد آنچه از انسان همه روزه روی میدهد شمارۀ آن را داشته در آخر روزحساب کند که نیک او از بد یا بد او بر نیک فزونی دارد و برخی از متصوفین ساعات را بجای ایام گرفته و حساب اعمال نیک را ’احصا’ و اعمال بد را ’حصر’ خوانند و برای شمارۀ آنها سنگ ریزه بکار برند. محمد بن محمود آملی در نفائس الفنون آرد: محاسبه یعنی پیوسته متفقد و متفحص احوال و افعال نفس خود باشد و هرآنچه از ملایم و غیر ملایم از او روز بروز و ساعت به ساعت صادرمیشود حصر و احصا کند و بزیادتی و نقصان آن بر کیفیت حال خود واقف گردد. و محاسبه از جمله مقامات سالک مسلک تصوف است و مقام سوم شمرده شده است
محاسبه. شمار کردن. با کسی شمار کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب برگرفتن و شمار کردن با کسی: آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است. (گلستان) ، عمل حساب، دعوت به حساب، دقت در حساب، رسیدگی به حساب، غور و تعمق در حساب، ترتیب و انتظام در حساب. (ناظم الاطباء). - محاسبه دار، کسی که تفتیش در حساب میکند. (ناظم الاطباء). - محاسبه طلب، کسی که تفریغ حساب را از وی میخواهند. (ناظم الاطباء). - محاسبه کردن، شمردن و حساب کردن و مرتب کردن حساب. - محاسبۀ نفس، (اصطلاح تصوف) تفقد و تفحص احوال نفس بدین معنی که از خوب و بد آنچه از انسان همه روزه روی میدهد شمارۀ آن را داشته در آخر روزحساب کند که نیک او از بد یا بد او بر نیک فزونی دارد و برخی از متصوفین ساعات را بجای ایام گرفته و حساب اعمال نیک را ’احصا’ و اعمال بد را ’حصر’ خوانند و برای شمارۀ آنها سنگ ریزه بکار برند. محمد بن محمود آملی در نفائس الفنون آرد: محاسبه یعنی پیوسته متفقد و متفحص احوال و افعال نفس خود باشد و هرآنچه از ملایم و غیر ملایم از او روز بروز و ساعت به ساعت صادرمیشود حصر و احصا کند و بزیادتی و نقصان آن بر کیفیت حال خود واقف گردد. و محاسبه از جمله مقامات سالک مسلک تصوف است و مقام سوم شمرده شده است