- محاسب
- حساب کننده، حسابدار
معنی محاسب - جستجوی لغت در جدول جو
- محاسب
- حساب کننده و مرتب کننده حساب
- محاسب ((مُ س))
- حساب کننده، حسابدار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شمارش، برآورد
حساب کردن، با کسی حساب کردن، به حساب و کتاب کسی رسیدن، کنایه از رسیدگی و بررسی امری
حساب کردن
محاسبه: اما مقام محاسبت در پیش ترازو بود، محاسبت آنست که طاعات و معاصی را با خود حساب کند
Computation
cálculo
Berechnung
obliczenia
вычисление
обчислення
berekening
cálculo
calcul
calcolo
perhitungan
hesaplama
חישוב
hesabu
การคำนวณ
حسابٌ
درخور، پسندیده
جنگ کننده، جنگجو، جنگنده
در فقه کسی که علیه حکومت اسلامی به جنگ برخاسته که واجب القتل است
در فقه کسی که علیه حکومت اسلامی به جنگ برخاسته که واجب القتل است
محبس ها، زندان ها، جمع واژۀ محبس
مامور رسیدگی به اجرای احکام شرعی، داروغه
حسن، کنایه از موی صورت مردان، ریش، جمع واژۀ حسن