- محارب
- جنگ کننده، جنگجو، جنگنده
در فقه کسی که علیه حکومت اسلامی به جنگ برخاسته که واجب القتل است
معنی محارب - جستجوی لغت در جدول جو
- محارب
- جنگ کننده، جنگجو و بهادر نبرد کننده
- محارب ((مُ رِ))
- جنگجو، نبردکننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
محاربه و محاربت در فارسی: جنگ رزم با یکدیگر جنگیدن حرب کردن، حرب جمع محاربات
محاربه: ... که فتح ناحیت قم بجنگ و محاربت بوده باشد جمع محاربات
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بخشی از یک از عبادتگاه که پیش روی نمازگزاران و عبادت کنندگان است و پیش نماز یا کشیش در آنجا می ایستند
احتراب، محاربه، با یکدیگر جنگ کردن
حساب کننده، حسابدار
طرف مقابل در جنگ، دشمن
مهرب ها، گریزگاه ها، جاهای فرار، جمع واژۀ مهرب
محبره ها، مرکب دان ها، دوات ها، جمع واژۀ محبره
مشرب ها، ذوق و میل و هوای نفس ها، جاهای آب خوردن ها، آبشخورها، جمع واژۀ مشرب
محراب ها، جاهای ایستادن پیش نماز، قبله ها، بالای خانه ها، صدر مجلس ها، جایگاه شیرها، جمع واژۀ محراب
جای ایستادن پیش نماز، طاق مسجد که در سمت قبله است، قبله، بالای خانه، صدر مجلس، جایگاه شیر
کسی که آتش جنگ بر افروزد
حساب کننده و مرتب کننده حساب
جمع محراب، از ریشه پارسی مهرابه ها جمع محراب
محاره در فارسی: کاهش، باز گشتگاه، پیوند دوش، شسن صدف، شسنی استخوان شسنی، اندک، مغاک گوش نقصان کاهش، جای بازگشت، اندرون گوش، پیوند کتف، صدف، هر استخوان که مانند صدف باشد، اندک مقابل فراوان: بنگر بزمین و سپاه دشمن کان هست فراوان و این محاره. (عثمان مختاری)
حرام کرده های خدا، کسانی که با آنها نکاح حرام باشد، جمع محرم
بی بخت و روزی
نگاهبان پاسبان نگاهبانی کننده نگاهبانی کننده نگاهبان پاسبان جمع محارسین
جمع محبره، آمه ها (دوات نویسندگی) زکابدان ها (زکاب مرکب دوات) جمع محبره
بالاخانه و حجره بالای حجره، صدر مجلس، جای ایستادن پیشنماز در مسجد
آشامیدنیها، جمع مشربه
جنگجو
جمع مطرب، تنگراه ها شاخراه ها
جای فرو شدن آفتاب، جمع مغرب
نه خوب و نه بد کالای هیچکاره کالای ارزان نزدیک شونده، کلام نیکو گوینده در گفتگو
جمع مهرب، گریز گاهان جمع مهرب