- مجوس
- پیرو دین زردشت، زردشتی، زردشتی (دین)
معنی مجوس - جستجوی لغت در جدول جو
- مجوس
- تابعان زرتشت، قوم آتش پرست که از تابعان زرتشت اند
- مجوس ((مَ))
- نامی که عرب ها به زرتشتیان داده بودند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجوسی در فارسی: از ریشه پهلوی مگوگی منسوب به مجوس: مربوط به مجوس، فردی از مجوس جمع مجوسیان: باب نوزدهم در ذکر یهودیان و مجوسیان بقم و نواحی آن
پروانه
انجمن، انجم نگاه، نشست گاه
موشواره
لاتینی تازی گشته پر بوی تند بوی
شوخی، مزاح، گستاخی
نرم وقشنگ، زیبا، خوشگل
قوسی شکل، کمانی، خمیده
محل نشستن مردم، جای نشستن، مکانی که در آن عده ای به منظوری خاص گرد هم می آیند، مکانی که در آن نمایندگان سیاسی مردم برای قانون گذاری جمع می شوند، نمایندگان مردم، پارلمان، مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان می شود، هر یک از پرده های یک نمایش، حضرت، پیشگاه، محضر
مجلس شورا: مجلسی متشکل از نمایندگان منتخب برای تصویب قوانین
مجلس شورای اسلامی: مجلس نمایندگان ملت که برای مشورت در امور مملکت و تصویب قوانین تشکیل می شود
مجلس شورا: مجلسی متشکل از نمایندگان منتخب برای تصویب قوانین
مجلس شورای اسلامی: مجلس نمایندگان ملت که برای مشورت در امور مملکت و تصویب قوانین تشکیل می شود
صاحب هوس، به هوس افتاده، دیوانه
آنچه میانش تهی شده باشد، میان تهی
پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، لهی، پروانچه، جواز
اجازه دهنده، تجویز کننده
اجازه دهنده، تجویز کننده
ابر گران، باران دمریز
زبری، بی باکی سخت و درشت گردیدن، بی پاک گردیدن، سختی درشتی، بی باکی
میان تهی، تهی، پوک، چیزی که جوف کرده شده، و از اندرون خالی باشد
تجویز شده و روا داشته شده، حلال، اجازه دهنده
مرکب از اجناس مختلف
جای نشستن، محل نشستن مردمان، م جمعی از مردم برای کاری و مصلحتی یا شوری، جای فراهم آمدن مردن برای گفتگو و مشاوره
کاهیده مرزجوش پارسی تازی گشته مرزنگوش (این واژه پارسی است) مرزنگوش. یا مروس اقطی. مرزنگوش. توضیح جزو اول یعنی مروس معرب و مصحف یونانی بمعنی مرزنگوش است و جزو دوم یعنی اقطی که معرب یونانی است بمعانی: دماغه ساحل کنار رود غله و آرد است
کمانی خمیده کماندان، اسپریس کمانی کننده قوسی کرده شده خمیده. قوس سازنده منحنی کننده
جمع مکس
زیبا و خوشگل
دیوانه، ابله، خل، مشتاق
((مَ لِ))
فرهنگ فارسی معین
محل نشستن، محل اجتماع برای مشاوره و گفتگو، جلسه، نشست، بار، دفعه، شورا نهادی متشکل از نمایندگان مردم جهت قانون گذاری، خبرگان نهادی متشکل از نمایندگان انتخابی جهت تعیین رهبر یا شورای رهبری، ختم
Authorization, License