آن که بار کند بر ستور فوق طاقت او. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اجهاد شود، آرزومند طعام. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، احتیاط کننده در کار. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رجل مجهد، صاحب ستور ناتوان از ماندگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، آزرده کننده و رنج رساننده، کسی که به سختی و شدت کاری را می کند، آغشته کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، گدازنده، سپیدرو. (ناظم الاطباء) ، شتاب رونده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
آن که بار کند بر ستور فوق طاقت او. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اجهاد شود، آرزومند طعام. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، احتیاط کننده در کار. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رجل مجهد، صاحب ستور ناتوان از ماندگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، آزرده کننده و رنج رساننده، کسی که به سختی و شدت کاری را می کند، آغشته کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، گدازنده، سپیدرو. (ناظم الاطباء) ، شتاب رونده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
مؤنث مجسّد. (ناظم الاطباء). رجوع به مجسد شود، بروج مجسده، چهار برج است: قوس و حوت و جوزا و سنبله و این هر چهار را اهل نجوم ذوات الاجساد خوانند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
مؤنث مُجَسَّد. (ناظم الاطباء). رجوع به مجسد شود، بروج مجسده، چهار برج است: قوس و حوت و جوزا و سنبله و این هر چهار را اهل نجوم ذوات الاجساد خوانند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
مجاهدت. مجاهده. با کسی کارزار کردن در راه خدای تعالی. (تاج المصادر بیهقی). کارزار کردن با دشمنان در راه خدا. جهاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). با کسی کارزار کردن. (ترجمان القرآن ص 86) ، کوشش کردن. (ترجمان القرآن) ، (اصطلاح تصوف) وادار کردن نفس بر مشقتهای جسمانی و مخالفت با هوای نفس در هر حال. (از تعریفات جرجانی). مجاهده در نزد صوفیان عبارت است از کارزار کردن با نفس و شیطان... مجاهده صدق نیازمندی به سوی خدای تعالی باشد بوسیلۀ بریدن از هر چه ما سوای اوست... مجاهدت باز داشتن نفس است از شهوات و بر کندن دل است از آرزوها و شبهات. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به مجاهدت شود، در شرع پیکار با نفس اماره است با وادار کردن آن بدانچه وی را سخت و ناگوار و در شرع پسندیده است. (از تعریفات جرجانی)
مجاهدت. مجاهده. با کسی کارزار کردن در راه خدای تعالی. (تاج المصادر بیهقی). کارزار کردن با دشمنان در راه خدا. جهاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). با کسی کارزار کردن. (ترجمان القرآن ص 86) ، کوشش کردن. (ترجمان القرآن) ، (اصطلاح تصوف) وادار کردن نفس بر مشقتهای جسمانی و مخالفت با هوای نفس در هر حال. (از تعریفات جرجانی). مجاهده در نزد صوفیان عبارت است از کارزار کردن با نفس و شیطان... مجاهده صدق نیازمندی به سوی خدای تعالی باشد بوسیلۀ بریدن از هر چه ما سوای اوست... مجاهدت باز داشتن نفس است از شهوات و بر کندن دل است از آرزوها و شبهات. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به مجاهدت شود، در شرع پیکار با نفس اماره است با وادار کردن آن بدانچه وی را سخت و ناگوار و در شرع پسندیده است. (از تعریفات جرجانی)
درست و تحقیق کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، با کسی جد کردن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی خلاف کردن. (دهار). مخالفت کردن و مخالف گردیدن. (از ناظم الاطباء). ادعا کردن کسی که سزاوارتر به حق است و مخاصمه و مرافعه کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
درست و تحقیق کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، با کسی جد کردن. (تاج المصادر بیهقی). با کسی خلاف کردن. (دهار). مخالفت کردن و مخالف گردیدن. (از ناظم الاطباء). ادعا کردن کسی که سزاوارتر به حق است و مخاصمه و مرافعه کردن. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
یخدان. (دهار). یخدان. یخچال موضعی که یخ را در آن انبار کنند. (کلیات شمس چ فروزانفر، ج 7، فرهنگ نوادر لغات) : کی روا دارد خورشید حق گرمی بخش که فسرده شود از مجمده دانشمندی. (کلیات شمس ایضاً)
یخدان. (دهار). یخدان. یخچال موضعی که یخ را در آن انبار کنند. (کلیات شمس چ فروزانفر، ج 7، فرهنگ نوادر لغات) : کی روا دارد خورشید حق گرمی بخش که فسرده شود از مجمده دانشمندی. (کلیات شمس ایضاً)
زمین بلند یا زمین پست هموار نرم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زمین بلند یا زمین پست. (آنندراج). زمین پست و هموار و نرم. ج، مهد. (از اقرب الموارد). ج، مهده. (ناظم الاطباء)
زمین بلند یا زمین پست هموار نرم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زمین بلند یا زمین پست. (آنندراج). زمین پست و هموار و نرم. ج، مُهَد. (از اقرب الموارد). ج، مِهَده. (ناظم الاطباء)