- مجند
- ویژگی سپاه گردآورده شده، لشکرجمع شده
معنی مجند - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجند، ویژگی سپاه گردآورده شده، لشکرجمع شده
مجنده در فارسی از ریشه پارسی گند گند گرد آمده سپاه لشکر جمع شده
آهنجیده
دوباره
تنبل، بیکاره، اسب تنبل
واحد شمارش کتاب، جلد، جلد شده
دمل، غده، عقده، گره، هر چیز گرد مانند گلوله
نژند، اندوهگین، افسرده، پژمرده، سرگشته، خشمگین
تکیه گاه، کنایه از مقام و مرتبه. نوعی بالش بزرگ
اسناد داده شده، نسبت داده شده
در علوم ادبی گزاره
حدیثی که به گویندۀ آن اسناد شود
در علوم ادبی گزاره
حدیثی که به گویندۀ آن اسناد شود
بزرگوار، گرامی، شریف، بلندپایه، از نام های خداوند
دوباره، از نو، مجدداً، چیزی که تازه پدید آمده، نو
کسی که کار نیکو بکند یا چیزی نیکو بیاورد، نیکو آورنده
شاعری که شعر نیکو بگوید
شاعری که شعر نیکو بگوید
از ریشه پارسی گندی لشکری سپاهی در زمره لشکریان در آینده، جمع متجندین
بزرگوار و شریف
مجنی در فارسی ریفتکین (از ریشه پهلوی) آنکه مورد جنایت واقع شده
دیوانه کننده
مرکب از اجناس مختلف
دور کرده دور رانده، پرهیز داده دور کرده پرهیز داده، آن بعد که یک پرده رد کرده باشد مقابل طنینی بقیه
چیزی رقیق که از سردی بسته شده باشد
صحاف، آنکه کتابها را جلد میکند
موی پیچیده، سطبر و بسته، مرغول
برهنه، عریان، تنها، مرد بی زن، بی زوجه، یکه و تنها، مقابل مادی و جسمانی
از سر نو کننده کاری را، تجدید کننده
زفت، پسر خوانده، جامه کوتاه
هر چیز که بر آن تکیه کرده شود روزگار، زمانه، اسناد شده نسبت داده شده
گلوله (مطلقا)، گرهی که در میان گوشت باشد غده، دمل، هر چیز ممزوج درهم آمیخته
تباه خرد
فرانسوی ویشات (فضای باز فضای دلپذیر) مجموعه افراد یک محوطه: (رستوارن... موند عالی دارد)، (ژیگولوها) محل اجتماع دختران و پسران مورد توجه. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
شمشیر هندی: چون علوی و حسینی است ستوده است دو طرف او دو حد مهند. (منوچهری)
نژند