جدول جو
جدول جو

معنی مجموعیت - جستجوی لغت در جدول جو

مجموعیت(بِ حَ رَ دَ)
مجموع بودن. حالت مجموع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجموع شود
لغت نامه دهخدا
مجموعیت
از ساخته های فارسی گویان با همی مجموع بودن
تصویری از مجموعیت
تصویر مجموعیت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شغل یا وظیفه ای که از جانب شخص یا سازمانی بر عهدۀ شخص گذاشته می شود، فرمان بردای، فرمان بردار بودن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد: اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال... باز گشتند و دست از زراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد و مجموعات عمال به علت عجز به باقی بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مجموع بودن. آسوده خاطر بودن. خاطرجمع بودن. آسودگی خاطر. فراغت بال:
نه آدمی است که در خرمی و مجموعی
به خستگان پراکنده بر نبخشاید.
سعدی.
و رجوع به مجموع شود
لغت نامه دهخدا
مبتدا بودن محکوم علیه بودن مخبر عنه بودن، (اصول فقه) موضوعیت در مقابل طریقیت است. شی ممکن است خود موضوع حکم شرعی قرار گیرد. (این حالت موضوعیت است) و ممکن است حکم شرعی بر شی وارد شده باشد نه از نظر شخص آن شی بلکه از نظر اینکه آن شی وسیله و طریق رسیدن بشیئی دیگر است (این حالت طریقیت است) مثلا قطع بر دو قسم است: قطع موضوعی و قطع طریقی. قطع وقتی موضوعیت دارد که موضوع حکم یا جز موضوع حکم شرعی باشد چنانکه} بول قطعی نجس است {یا} خمر معلوم حرام است {در اینجا بول و خمر هنگامی مورد حکم قرار میگیرند که معلوم الحال باشند یعنی قطع داشتن جز موضوع حکم شرعی است. اما قطع طریقی آنست که راهی برای دست یافتن به مقطوع به باشد و خود قطع مورد حکم شرعی نباشد بلکه موضوع حکم خود مقطوع به باشد مثلا اگر کسی قطع پیدا کرد که فلان مایع خمر یا بول است. حکم آنرا باید اجرا کند اگر چه قطع او بر خلاف واقع باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسموعات
تصویر مسموعات
جمع مسموعه، نیوشیدگان، شنودگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسمومیت
تصویر مسمومیت
در تازی نیامده مستوکی زهر مندی، زهر ناکی
فرهنگ لغت هوشیار
حکم و فرمان و امر، رسالت و اطاعت حکم در تازی نیامده فرستاکی فرستش پروانکی گمارش مامور شدن، وظیفه ای که بعهده کسی محول شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مأموریت
تصویر مأموریت
((~. یَّ))
کاری که انجام آن از سوی مقامی واگذار و خواسته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممنوعیت
تصویر ممنوعیت
بازدارندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماموریت
تصویر ماموریت
گماردگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
إجماليٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
Cumulative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
cumulatif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
cumulatief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
مجموعی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
cumulativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
kumulativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
kumulatywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
кумулятивный
دیکشنری فارسی به روسی
مجموعی، به طور کلّی، کلّی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
সঞ্চিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
acumulativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
สะสม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
jumla
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
birikimli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
累積的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
кумулятивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
מצטבר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
누적된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
kumulatif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
संचयी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
cumulativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مجموعی
تصویر مجموعی
累积的
دیکشنری فارسی به چینی