جدل و ستیزه کردن. ستیزه. جدل. خصومت: او چون اصرار و انکار قوم دید جز مدارات و ترک ممارات چاره ندید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 316). بونصر پرده از سر ممارات برگرفت و در خدمت رایت منتصر پیش او بازرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 229). بعد از این ترا ممارات و مبادات کشتی معاف داشتم. (جهانگشای جوینی). لیک در شیخ این گله ز امر خداست نی پی خشم و ممارات و هواست. مولوی. رجوع به مماراه و مراء شود
جدل و ستیزه کردن. ستیزه. جدل. خصومت: او چون اصرار و انکار قوم دید جز مدارات و ترک ممارات چاره ندید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 316). بونصر پرده از سر ممارات برگرفت و در خدمت رایت منتصر پیش او بازرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 229). بعد از این ترا ممارات و مبادات کشتی معاف داشتم. (جهانگشای جوینی). لیک در شیخ این گله ز امر خداست نی پی خشم و ممارات و هواست. مولوی. رجوع به مماراه و مِراء شود
ج مطهر. چیزهائی که بر حکم فقه اسلامی وسیلۀ تطهیر اشیاء متنجس هستند. در توضیح المسائل آرد: یازده چیز نجاست را پاک می کند و آنها را مطهرات گویند. اول آب. دوم زمین. سوم آفتاب. چهارم استحاله. پنجم کم شدن دوسوم آب انگور. ششم انتقال. هفتم اسلام. هشتم تبعیت. نهم برطرف شدن عین نجاست. دهم استبراء حیوان نجاست خوار. یازدهم غائب شدن مسلمان. (توضیح المسائل ص 29)
ج ِمطهر. چیزهائی که بر حکم فقه اسلامی وسیلۀ تطهیر اشیاء متنجس هستند. در توضیح المسائل آرد: یازده چیز نجاست را پاک می کند و آنها را مطهرات گویند. اول آب. دوم زمین. سوم آفتاب. چهارم استحاله. پنجم کم شدن دوسوم آب انگور. ششم انتقال. هفتم اسلام. هشتم تبعیت. نهم برطرف شدن عین نجاست. دهم استبراء حیوان نجاست خوار. یازدهم غائب شدن مسلمان. (توضیح المسائل ص 29)
مجاهره. دشمنی کردن: ایلک فرصت امکان مجاهرت و مکاشرت نگاه داشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292) ، آشکار کردن. و رجوع به مجاهره شود. - به عصیان یا به کلمه عصیان مجاهرت کردن (نمودن) ، نافرمانی و گردنکشی را آشکار کردن. علم نافرمانی و طغیان برافراشتن: تا جوابهای عنیف داد و به کلمه عصیان مجاهرت کرد و به مثال حضرت التفات ننمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 58). هر دو روی به مرو نهادند و به عصیان مجاهرت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 79). به عصیان مجاهرت کرد و به حکم آنکه عرصۀ خراسان خالی یافت به نیشابور رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 173). در آرزوی شططو خلاف، شمشیر برکشیدند و به عصیان سلطان مجاهرت نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 205 و 206). - مجاهرت به عصیان، آشکارا نافرمانی کردن. علم طغیان برافراشتن: مجاهرت او به عصیان پیش سلطان روشن گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 342). و رجوع به ترکیب بعد شود
مجاهره. دشمنی کردن: ایلک فرصت امکان مجاهرت و مکاشرت نگاه داشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292) ، آشکار کردن. و رجوع به مجاهره شود. - به عصیان یا به کلمه عصیان مجاهرت کردن (نمودن) ، نافرمانی و گردنکشی را آشکار کردن. علم نافرمانی و طغیان برافراشتن: تا جوابهای عنیف داد و به کلمه عصیان مجاهرت کرد و به مثال حضرت التفات ننمود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 58). هر دو روی به مرو نهادند و به عصیان مجاهرت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 79). به عصیان مجاهرت کرد و به حکم آنکه عرصۀ خراسان خالی یافت به نیشابور رفت. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 173). در آرزوی شططو خلاف، شمشیر برکشیدند و به عصیان سلطان مجاهرت نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 205 و 206). - مجاهرت به عصیان، آشکارا نافرمانی کردن. علم طغیان برافراشتن: مجاهرت او به عصیان پیش سلطان روشن گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 342). و رجوع به ترکیب بعد شود
با یکدیگرمناظره کردن. با هم سخن گفتن: میان هر دورسول در منازعت و مراجعت سخن و حوالت ایشان به یکدیگر در آن جنایت مجارات بسیار رفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 332) ، رقابت کردن. با هم برابری کردن: مرو دارالملک سلطان سنجر بودو مرجع هر کهتر و مهتر... عدد رؤوس انسان با اقطار باران نیسان مبارات می نمود و زمین آن با آسمان مجارات. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 119) ، با هم رفتن. تجاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاراه شود
با یکدیگرمناظره کردن. با هم سخن گفتن: میان هر دورسول در منازعت و مراجعت سخن و حوالت ایشان به یکدیگر در آن جنایت مجارات بسیار رفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 332) ، رقابت کردن. با هم برابری کردن: مرو دارالملک سلطان سنجر بودو مرجع هر کهتر و مهتر... عدد رؤوس انسان با اقطار باران نیسان مبارات می نمود و زمین آن با آسمان مجارات. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 119) ، با هم رفتن. تجاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجاراه شود
شاخه ای از زبان سانسکریت که در جنوب هندوستان متداول است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، زبانی است ’هند و آریائی’ که در نواحی بمبئی متداول است، (از لاروس)
شاخه ای از زبان سانسکریت که در جنوب هندوستان متداول است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، زبانی است ’هند و آریائی’ که در نواحی بمبئی متداول است، (از لاروس)
در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد: اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال... باز گشتند و دست از زراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد و مجموعات عمال به علت عجز به باقی بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد: اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال... باز گشتند و دست از زراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد و مجموعات عمال به علت عجز به باقی بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358)
جهادها و کارزارها در راه خدا. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مجاهده. و رجوع به مجاهده و مجاهدت شود، جنگ کردن با جد و جهد، رنجها و مشقتها و محنتها. (ناظم الاطباء)
جهادها و کارزارها در راه خدا. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ مجاهده. و رجوع به مجاهده و مجاهدت شود، جنگ کردن با جد و جهد، رنجها و مشقتها و محنتها. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ مجروره. درزبان و قواعد عربی کلماتی هستند که بواسطۀ حروف جاره یا اضافه مجرور می شوند. (فرهنگ علوم نقلی و ادبی تألیف دکتر سیدجعفر سجادی). و رجوع به مجرور شود
جَمعِ واژۀ مجروره. درزبان و قواعد عربی کلماتی هستند که بواسطۀ حروف جاره یا اضافه مجرور می شوند. (فرهنگ علوم نقلی و ادبی تألیف دکتر سیدجعفر سجادی). و رجوع به مجرور شود
جمع مضمره، جاینام ها کشاک ها در دل نگاهداشته ها پوشیده ها نهانیدگان جمع مضمره (مضمر) : محفوظات در ضمیر، پوشیده ها پنهانها، ضمیرها: پس اگر بحسب وضع واضع بود از قبیل اسما اعلام بود مانند اطلاق زید بر مردی خاص واگر بحسب اراده بود از قبیل مضمرات واشارات مانند او و تو واین و آن
جمع مضمره، جاینام ها کشاک ها در دل نگاهداشته ها پوشیده ها نهانیدگان جمع مضمره (مضمر) : محفوظات در ضمیر، پوشیده ها پنهانها، ضمیرها: پس اگر بحسب وضع واضع بود از قبیل اسما اعلام بود مانند اطلاق زید بر مردی خاص واگر بحسب اراده بود از قبیل مضمرات واشارات مانند او و تو واین و آن