جدول جو
جدول جو

معنی مجملاً - جستجوی لغت در جدول جو

مجملاً
(نِاُ دَ)
نتیجۀ کلام و مختصراً و ما حصل کلام. (ناظم الاطباء). بطور اختصار. بطور خلاصه. اختصاراً. اجمالاً. و رجوع به مجمل شود
لغت نامه دهخدا
مجملاً
((مُ مَ لَ نْ))
به طور اجمال، منحصراً
تصویری از مجملاً
تصویر مجملاً
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجملا
تصویر مجملا
به طور اجمال
فرهنگ فارسی عمید
(نَ مَ اَ کَ دَ)
مأخوذ از تازی، با تفصیل و مشروحاً و با دقت و با بیان طولانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ / مِ)
جمع واژۀ مجامله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجامله شود
لغت نامه دهخدا
(نِ بَ تَ)
همیشه و همواره و دائماً و لاینقطع. (ناظم الاطباء). پیوسته. مستمراً. و رجوع به متصل و اتصال شود
لغت نامه دهخدا
(نِ اَ کَ دَ)
جملگی و همگی و تمامی. (ناظم الاطباء). روی هم رفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ کَ تَ)
در حال شنیدن. هنگام شنیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ تَ)
محققاً. یقیناً. حتماً. (ناظم الاطباء). قطعاً. بطور مسلم
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ)
تماماً و همگی و سراسر و بی کسر و نقصان. (ناظم الاطباء). بطور کامل و بی نقص و عیب. بغایت. بالمره. بالکله
لغت نامه دهخدا
(تَ جَمْ مُ)
جمع واژۀ تجمل. آنچه آراستن را بکار آید. وسایل زینت و آرایش. آنچه موجب نشان دادن شأن و شکوه و زیبایی باشد. وسایل خودآرایی و خودنمایی. رجوع به تجمل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شُ دَ)
خلاصهً. مختصراً. ایجازاً. بالاجمال. بالجمله. مقابل تفصیلاً
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ تَ)
بطور مجاز و بطور کنایه و استعاره. (ناظم الاطباء). از روی مجاز. مقابل حقیقهً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به مجاز. برمجاز. و رجوع به مجاز شود
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ شُ دَ)
بطور مفت و رایگان و بی بها و قیمت و بی عوض. (ناظم الاطباء). به رایگان. مجانی. و رجوع به مجّان و مجانی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ)
محضاً و فقط، فرداً و منفرداً و تنها، بطور برهنه و عریان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
آشکار کردن کار را بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ گَ رِ کَ دَ)
باهم و فراهم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ رِ بَ تَ)
برحسب معمول. عادهً. بنا به عادت. برحسب تداول
لغت نامه دهخدا
(نُ / نِ / نَ یِ کَ دَ)
بشتاب و عجله. (ناظم الاطباء). سریعاً. عاجلاً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ)
آیاتی که معنی آن محتاج به تفصیل باشد. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مجمل شود
لغت نامه دهخدا
(نِ شُ دَ)
از سر نو. (آنندراج). دوباره و بار دیگر و از نو و از سر نو و باز. (ناظم الاطباء) : اسماعیل خان و سرکردگان مجدداً برای ملاقات شاهزاده رفته... (مجمل التواریخ گلستانه ص 208)
لغت نامه دهخدا
جمع مهمله، یاوه ها چرند و پرند جمع مهمله (مهمل) کلامهای بیهوده مزخرفات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجامله، نیکویی کردن ها خوش سودایی ها چرب زبانی ها چاپلوسی ها جمع مجامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجملات
تصویر متجملات
جمع متجمله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجملات
تصویر تجملات
جمع تجمل
فرهنگ لغت هوشیار
فشرده وار به کوتاهی بطور اجمالمنحصرا: مجملا چنین گفت... نتیجه کلام و مختصراً، ماحصل کلام، بطور اختصار، اختصاراً، اجمالاً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجملات
تصویر مجملات
آیاتی که معنی آن محتاج به تفصیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلماً
تصویر مسلماً
((مُ سَ لَّ مَنْ))
قطعاً، یقیناً، محققاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معمولاً
تصویر معمولاً
((مَ لَ نْ))
به طور معمول، طبق معمول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجدداً
تصویر مجدداً
((مُ جَ دَ دَ نْ))
از نو، از سر نو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاملاً
تصویر کاملاً
((مِ لَ نْ))
به طور کامل، تماماً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجمالاً
تصویر اجمالاً
((اِ لَ نْ))
به طور خلاصه و مبهم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفصلاً
تصویر مفصلاً
((مُ فَ صَ لَ نْ))
به تفصیل، به طور مفصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجدداً
تصویر مجدداً
دوباره
فرهنگ واژه فارسی سره
اختصار
فرهنگ واژه مترادف متضاد