زینت دهنده و آراینده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به تجمیل شود، نیکوکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، آن که لشکر را تا دیر زمانی مقام دهد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به تجمیل شود
زینت دهنده و آراینده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به تجمیل شود، نیکوکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) ، آن که لشکر را تا دیر زمانی مقام دهد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به تجمیل شود
کسی که جمع می کند و گرد می آورد چیزی را پس از پراکندگی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به اجمال شود، جمله کننده حساب را. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که جمع می کند حسابی را. (ناظم الاطباء) ، گدازندۀ پیه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، آهستگی کننده در طلب و افراط ننماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که به آهستگی تجسس و طلب می نماید، آن که کار خوب بسیارمی کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). نیکوکار. خوبی کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : محسن و مجمل بود در خور به مدح و آفرین آفرین بر تو که تو هم محسن و هم مجملی سوزنی (یادداشت ایضاً). یا رب آنها را که بشناسد دلم بنده و بسته میان و مجملم. مولوی ، مرد بسیار شتران. (آنندراج) (از منتهی الارب). خداوند شتران بسیار. (ناظم الاطباء)
کسی که جمع می کند و گرد می آورد چیزی را پس از پراکندگی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به اجمال شود، جمله کننده حساب را. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که جمع می کند حسابی را. (ناظم الاطباء) ، گدازندۀ پیه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، آهستگی کننده در طلب و افراط ننماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آن که به آهستگی تجسس و طلب می نماید، آن که کار خوب بسیارمی کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). نیکوکار. خوبی کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : محسن و مجمل بود در خور به مدح و آفرین آفرین بر تو که تو هم محسن و هم مجملی سوزنی (یادداشت ایضاً). یا رب آنها را که بشناسد دلم بنده و بسته میان و مجملم. مولوی ، مرد بسیار شتران. (آنندراج) (از منتهی الارب). خداوند شتران بسیار. (ناظم الاطباء)
روشن و هویدا. (آنندراج). روشن و هویداشده. (از منتهی الارب). ظاهر و هویدا شده. (ناظم الاطباء) ، صیقل شده و زدوده شده، پاک کرده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
روشن و هویدا. (آنندراج). روشن و هویداشده. (از منتهی الارب). ظاهر و هویدا شده. (ناظم الاطباء) ، صیقل شده و زدوده شده، پاک کرده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)