جدول جو
جدول جو

معنی مجع - جستجوی لغت در جدول جو

مجع
(شَ حَ)
نادان گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خرمای خشک را با شیر خوردن یا خرماخوردن و بر آن شیر نوشیدن. مجعه. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی باکی کردن. مجاعه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مجع
(مِ / مَ)
گول که چون نشیند نخواهد که برخیزد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط) (از ناظم الاطباء) ، جاهل. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجد
تصویر مجد
(پسرانه)
بزرگی، شرف، برتری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجعد
تصویر مجعد
ویژگی موی پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجعول
تصویر مجعول
قرارداده شده، ساخته شده، ساختگی، جعل شده
فرهنگ فارسی عمید
(مِ عَ)
کشتی گیری که همه اقران خود را اندازد و کسی بر او غالب نباشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
رجل مجعار، مرد بسیارخشک طبیعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن که یبوست مزاج دارد. و منه حدیث عمر: ’انی مجعارالبطن’، ای یابس الطبیعه. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ ثَ)
مجعثن الخلق، گرداندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرس مجعثن الخلق، اسبی که به ریشه درخت شبیه است در تنومندی و فربهی و پیه ناکی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ جِ)
آن که جنباند شتر را تا بخسبد یا برخیزد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، حبس کننده، تنگ کننده کار بر کسی، تنگ گیرنده بر غریم به مطالبه. (آنندراج) (از منتهی الارب). تنگ گیرنده بر بدهکار یا حبس کننده او را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ رَ)
سبب خشکی طبیعت. (منتهی الارب) (آنندراج). هر آنچه سبب شود خشکی طبیعت را. (ناظم الاطباء). موجب یبوست مزاج و در حدیث عمراست: ایاکم ونومه الغداه فانها مجعره. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ لَ)
ارض مجعله، زمین کوکال ناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به مجعل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
کرده شده، نهاده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). نهاده. موضوع. قرارداده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، ساخته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، جعل شده و حیله کرده شده و به ناراستی و نادرستی ساخته شده. (ناظم الاطباء). ساختگی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بر فسادو عناد و شر مجبول
دیده هاشان تباه و دین مجعول.
سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 202).
، برساخته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ مجعوله، مؤنث مجعول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجعول شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
مؤنث مجعول. رجوع به مجعول شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بی اشتها به طعام. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَعْ عَ)
موی مرغول. (غیاث) (آنندراج). موی مرغول کرده شده. (از منتهی الارب). موی مرغول و چنگله. (ناظم الاطباء). بشک. (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). موی پیچ پیچ. موی پیچیده. مقصّب. مقابل سبط. (یادداشت ایضاً) :
تا گل خیری بود چو روی معصفر
تا تن سنبل بود چو زلف مجعد.
منوچهری.
، حیس مجعد، حیس سطبر و بسته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
کردن. (تاج المصادر بیهقی). کردن چیزی. جعل (ج / ج ) . و رجوع به جعل شود، ساختن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ عَ / مُ جَ عَ / مِ جَ عَ)
زن نادان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ / مَ عَ)
گول که چون نشیند برنخیزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، نادان کم خرد، مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ عَ)
زن بی شرم و برهنه فرج و کم شرم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زن کم شرم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
از بیخ برکننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ)
ملجاء و پناه جای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عِ)
اداکننده مزد. (ناظم الاطباء). مزد دهنده. (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) ، آنکه فرود آرد دیگ پایه را به دستمال. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ماء مجعل، آب کوکال ناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آبی که در آن جعل فراوان باشد. (از ذیل اقرب الموارد) ، کلبه مجعل، ماده سگ گشن خواه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ)
کون مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دبر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَعْ عِ)
مرغول کننده موی را. (آنندراج). آن که مرغول می کندموی را. (ناظم الاطباء). آن که موی را پیچیده کند
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خرما در شیر آغشته خوردن. (تاج المصادر بیهقی). خرمای خشک با شیر خوردن یا شیر نوشیدن بر سر خرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: فلان لایزال یتمجع، پیوسته شیر می نوشد اندک اندک و بر آن خرما می خورد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجعده
تصویر مجعده
مونث مجعد
فرهنگ لغت هوشیار
کرده شده، موضوع، قرارداده، ساخته شده، جعل شده و حیله کرده شده، ساختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجعولات
تصویر مجعولات
جمع مجعوله، ساختگی ها جمع مجعوله (مجعول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجعوله
تصویر مجعوله
مجعوله در فارسی: بر ساخته مونث مجعول جمع مجعولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجعد
تصویر مجعد
موی پیچیده، سطبر و بسته، مرغول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجعول
تصویر مجعول
((مَ))
ساخته شده، جعل شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجعد
تصویر مجعد
((مُ جَ عَّ))
موی پیچ و تاب دار، موی ناصاف
فرهنگ فارسی معین
انبوه، پرچین وشکن، پیچیده، پرپیچ وتاب، جعودت، فردار، مرغول، وزوز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جعلی، دروغین، ساختگی، غیرواقعی
متضاد: واقعی
فرهنگ واژه مترادف متضاد