جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مجعول

مجعول

مجعول
کرده شده، موضوع، قرارداده، ساخته شده، جعل شده و حیله کرده شده، ساختگی
فرهنگ لغت هوشیار

مجعول

مجعول
کرده شده، نهاده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). نهاده. موضوع. قرارداده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، ساخته شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، جعل شده و حیله کرده شده و به ناراستی و نادرستی ساخته شده. (ناظم الاطباء). ساختگی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
بر فسادو عناد و شر مجبول
دیده هاشان تباه و دین مجعول.
سنائی (مثنویها چ مدرس رضوی ص 202).
، برساخته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مجهول

مجهول
نامعلوم، نادانسته، ناشناخته، در دستور زبان علوم ادبی ویژگی فعلی که فاعل آن معلوم نباشد، گمنام
مجهول
فرهنگ فارسی عمید

مفعول

مفعول
در دستور زبان کسی یا چیزی که کاری بر آن واقع شده، اُبنه
مفعول
فرهنگ فارسی عمید

مجبول

مجبول
سرشته، بزرگ اندام آفریده شده فطری قرار داده شده سرشته
مجبول
فرهنگ لغت هوشیار