جدول جو
جدول جو

معنی مجعد

مجعد((مُ جَ عَّ))
موی پیچ و تاب دار، موی ناصاف
تصویری از مجعد
تصویر مجعد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مجعد

مجعد

مجعد
مرغول کننده موی را. (آنندراج). آن که مرغول می کندموی را. (ناظم الاطباء). آن که موی را پیچیده کند
لغت نامه دهخدا

مجعد

مجعد
موی مرغول. (غیاث) (آنندراج). موی مرغول کرده شده. (از منتهی الارب). موی مرغول و چنگله. (ناظم الاطباء). بشک. (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). موی پیچ پیچ. موی پیچیده. مُقَصَّب. مقابل سَبط. (یادداشت ایضاً) :
تا گل خیری بود چو روی معصفر
تا تن سنبل بود چو زلف مجعد.
منوچهری.
، حیس مجعد، حیس سطبر و بسته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا