درشت آواز. (منتهی الارب). آنکه در سینه اش خشونت و در آوازش درشتی بود. مؤنث: جشراء. ج، جشر، فرودآوردن دیگ را از دیگپایه بدستمال. (منتهی الارب). دیگ به رگوی از دیگدان فروگرفتن. (تاج المصادر) : اجعل القدر، گشن خواه شدن ماده. (منتهی الارب). نر جستن. بگشن آمدن. (تاج المصادر) : اجعلت الکلبه، گشن خواه شد سگ ماده، گوگال ناک گردیدن آب. (منتهی الارب) : اجعل الماء
درشت آواز. (منتهی الارب). آنکه در سینه اش خشونت و در آوازش درشتی بود. مؤنث: جَشْراء. ج، جُشر، فرودآوردن دیگ را از دیگپایه بدستمال. (منتهی الارب). دیگ به رگوی از دیگدان فروگرفتن. (تاج المصادر) : اجعل القدر، گشن خواه شدن ماده. (منتهی الارب). نَر جُستن. بگشن آمدن. (تاج المصادر) : اجعلت الکلبه، گشن خواه شد سگ ماده، گوگال ناک گردیدن آب. (منتهی الارب) : اجعل الماء