جدول جو
جدول جو

معنی مجردب - جستجوی لغت در جدول جو

مجردب
(مُ جَ دِ)
آن که دست بر طعام خوان نهد تا دیگری نخورد یا آنکه به دست راست خورد و به دست چپ باز دارد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، طفیلی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مجرب
تصویر مجرب
آزموده، تجربه شده، مردکار آزموده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجدب
تصویر مجدب
خشک و بی گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
بدون همسر، تنها، در فلسفه آنچه منزه از ماده باشد مانند عقول و ارواح، برهنه، عریان، خالی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ جَ دِ)
مشرف بر سقوط. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ رِ)
رودی است در شمال افریقا در کشور الجزایر و به خلیج تونس می ریزد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(مُ جَ دَ)
غلام مجردح الرأس، کودک کلان سر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُجَرْ رَ دَ)
مؤنث مجرد. ج، مجردات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مجرد و مجردات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ دِ)
خوار و فروتن. (آنندراج). خاضع. ذلیل. (از متن اللغه). رجوع به دردبه شود، شخصی که از ترس چیزی پس و پیش نگرسته ترسان دود. (آنندراج). چون خائفان دونده و اطراف را نگرنده. (از متن اللغه). نعت فاعلی است از دردبه. رجوع به دردبه شود
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده: بریده نما: گونه ای آگور کاری در ساختمان، بی زنی، جهانرهایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجردا
تصویر مجردا
فرداً و منفرداً و تنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرده
تصویر مجرده
مجرده در فارسی مونث مجرد بنگرید به مجرد مونث مجرد جمع مجردات
فرهنگ لغت هوشیار
برهنه، عریان، تنها، مرد بی زن، بی زوجه، یکه و تنها، مقابل مادی و جسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرب
تصویر مجرب
مرد آزموده، کارکشته، استوار کرده، پرتجربه، جهاندیده، پخته
فرهنگ لغت هوشیار
نا رویا خشک خشک و بی گیاه گردیده: ... و آنجا قطره ای آب نبود با کس و دشتی مجدب بی نبات و بی آب بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجدب
تصویر مجدب
((مُ دَ یا جَ دَّ))
خشک و بی گیاه گردیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرب
تصویر مجرب
((مُ جَ رَّ))
کارآزموده، باتجربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
((مُ جَ رَّ))
تنها، بی همسر، دارای جنبه نظری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجردی
تصویر مجردی
((مُ جَ رَّ))
ستون بنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجرب
تصویر مجرب
کار آزموده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
آهنجیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تجرد، عزبی، بی زنی، عدم تاهل، بی همسری، مجردوار، تنهایی، انفراد، برهنگی، عریانی، وارستگی، بی تعلقی، ستون بنا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
Abstracted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
abstrait
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
abstraído
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
বিমূর্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
अमूर्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
astratto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
отвлечённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
abstract
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
абстрактний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
abstrakcyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
abstrahiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
abstrato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مجرد
تصویر مجرد
abstrak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی